لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
از پشت پنجره ی اتاق
از پشت پرده خاطرات غمزده
یاد تو
چه دلنشین و خنک
این جان خسته را نوازش می دهد
باد می آید و انگار تویی می گذری

پیام های کوتاه

این روزها بیشتر از هر وقت دیگه به مرگ دارم فکر میکتم .

کوتاهی عمر ، زود گذشتن زمان و تماشای اینکه اطرافیان چقدر راحت و سریع میمیرند بهم این گوشزد رو کرد که هیچ تضمینی وجودنداره زنده بمونی و پیر شی. اجلت که برسه یک ثانیه اینور اونور نمیشه. 

عالم مردگان 

دست از دنیا کوتاه شدن

اصلا دوست ندارم دستم کوتاه شه از دنیا. دوست ندارم برم در عالم مردگان . پوست دارم بعد از مرگم تازه رها شم. تازه دستم باز شه. دوست ندارم بهم بگن مرده و برم در دنیای مردگان .

متقین اینطوری اند. اونا نمیمیرن. زنده اند پیش مقام زنده جاوید. زنده جاویدی که حتی لحظه ای هم پلک هاش رو روی هم نمیزاره تاچرت بزنه.منم از اونم . منم نباید بمیرم . میتونم بلند مرتبه شم . میتونم جاویدان بشم . چطوری اینطوری بزرگ میشی ؟؟ با بندگی...

تو غافلی و به غفلت می رود ایام .

پرسیدم هفته های تو هم زود میگذره؟ من که احساس میکنم عین ماشین از روم داره رد میشه. گفت من که سپر انداختم.مهم نیست برام.نشستم فقط ببینم تهش چی میشه.

خواستم بگم منم برام مهم نیست، اگه تو پیشم باشی. دوست دارم وقتی اولین موی سفیدم رو میبینم، تو پیشم باشی. بعدش نفس راحتی بکشم و بگم آخیییییش، حالا منم سپر انداختم. حالا میتونم با خیال راحت کنار تو پیر شم:(

ای پروردگار مهربان و دل نازک، لطفا هر جا احساس کردی به حرفت میخوام گوش ندم محکم بخوابون تو گوشم.

الهی لا تودبنی بعقوبتک مال من نیست. منو ادب کن.

ربی...ربی....ربی

 

بر دلم گرد ستم هاست، خدایا نپسند، که مکدر شود آیینه مهر آئینم.

خدایا به خودم ظلم و ستم کردم. خنجری زهرآگین رو به قلبم فرو کردم.

دلم رو زنگار گرفته

به وضوح حسش میکنم

احساس میکنم ی جای کارم لنگه.

باید زنگار رو باز کنم

یَا سَرِیعَ الرِّضَا اغْفِرْ لِمَنْ لا یَمْلِکُ إِلا الدُّعَاءَ فَإِنَّکَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُ

"تکراری‌ترین درد آدمیزاد رنج انتخابه، و سختی روزگارش تصمیم‌هاییه که به وقتش گرفته نمیشن، تصمیم‌هایی تلنبار شده در برزخی خودخواسته، و حواله‌شده به بعدی نامعلوم، غافل از اینکه ما همیشه قبلا انتخابمون رو کردیم، اما پنهان از همه، حتی از خودمون، چرا که هیچ تصمیمی سخت نیست، در واقع چیزی که سخته، دوست‌داشتن تصمیمیه که خیلی دوست‌داشتنی نیست"

قسمت اینه من همیشه سر دور راهی ها قرار بگیرم. سر همنی دو راهی ها محک بخورم. سر همین دو راهی ها سرنوشتم رقم بخوره. نه اصلاح میکنم. سر همین دو راهی ها سرنوشتم رو رقم بزنم.

اینجا مینویسم، چون میدونم هیچ کس اینجا رو نمیخونه. نهایت چند نفر تصادفی بیان برای تبلیغ وبلاگشون کامنت بزارن و برن. برن و صاحب وبلاگ رو تنها بزارن با دغدغه های روزمره اش.

اول اینو بگم دلم برات تنگ شده خانم عسکری. خیلی هم تنگ شده. دم پاییز دلتنگیت بیشتر پاره پاره ام میکنه. یکساله ازت دور شدم. یک دوری خود خواسته. دلیلش هم بیمار بودن خودمه. مریضم. میدونی؟ هر کسی ی جوری عاشقه دیگه. منم اینجوری ام. جور ناجوریه،ی جورایی خودخوریه. اما من این جوری ام! خیلی دلم برات تنگ شده.ازت جدا افتادم. تقصیر خودمه. تقصیر خودمع؟؟؟ باز این سوال مسخره. تقصیر منه یا تقدیر منه؟داره میشه 4 سال که باهات اشنا شدم. بس نیست؟ راحتم نمیزاری؟ 

این اولندش بود.

دومندش گیر کردم بین دو تا فرصت شغلی. یکی معلومه تهش چی میشه و دیگری تهش معلوم نیست. تو رودربایستی گیر کردم. بین دکتر قنبری و دکتر توکلی. عقلم از این دو راهی ها خسته شده دیکه.  نه تنها این تیپ دو راهی سر راهم قرار میگیره، که دو راهی های گناه و ثواب هم زیاد سر راهم سبز میشه که شوربختانه....

سومندش الان چه گوهی بخورم؟ امروز روز اخر تابستان 99 بود. بعدها این رو میخونم از این تصمیم راضی ام یا نه؟ تا حالا هر اتفاقی افتاده برام و هر تصمیمی گرفتم به ظاهر برام خیر بوده. اما این یکی رو نمدونم. دکتر قنبری پتروپارس ایران رو پیشنهاد داده که تهش میشم مدیر مالی یا معاون مالی ی شرکت نفتی دولتی خوب، اونجا سیستم ERP داره که کلی برام تجربه جدید میتونه باشه. اما از اینطرف ی سری پروژه بیخود داره دکتر توکلی که تکراری شده واسم. ممکنه تجربه های پترو پارس رو جایی گیر نیارم. 

نمیدونم چه گوهی بخورم

دلتنگی داره خفه ام میکنه از ی طرف

جای خالی خانم عسکری توی ذوقم میزنه.

رسوب کرده تو وجودم.

از طرف دیگه هم این دو راهی اعصاب خورد کن و خسته کننده که نمدونم کدوم راهو برم.

از کی مشورت بگیرم؟ 

مثل همیشه خودم تنهام و خودم تنهایی باید تصمیم بگیرم.

با توکل ب خدا

بدبختی اینه رابطه ام با خدا شکرآبه چند ماهه. 

نمیدونم چرا رابطه ام با خدا اینقدر بالا و پایین داره!!! کاملا سینوسی. این که نشد رابطه

خدا رو از دست دارم میدم.

ازت دور دارم میشم خدایا

هوامو داشته باش

ولم کن وجدانا.هر چند ولت کردم.

بهم همواره فرصت بده

کمکم کن

دلمو نرم کن. راه درست رو نشونم بده

فرموده بودی کسانی که در راه ما تلاش کنند بهشون راهمون رو نشون میدیم. من تلاش خاصی نکردم. تلاش خاصی که یعنی کلا تلاش نکردم. ولی تو تلاش کن و راه رو بهم نشون بده.

یادته میگفتم خدایا تو دو راهی ها کدومش رو تو دوست داری؟؟

خدایا،،، شادی.

احساس میکنم به موازاتی که محبتم به تو کم شد، به موازاتی که ایمانم به تو آب رفت، به میزانی که بین ما فاصبه افتاد، بین من و شادی هم فاصله انداختی.هوم؟

در ویدیوئی دیدم از آقای بهجت رحمت الله علیه پرسیدند برترین ذکر چیه؟ فرمودند برترین ذکر اینه که به خدا بگی خدایا اگر صد سال عمر کردم، یکبار عامدا، عالما و مختارا معصیت خدا رو نکنم. و این ذکر عملیه. حضرت آقا هنگام بیان این جملات به شدت منقلب بودند. آثار فراوانی برای ذکر عملی وجود داره و خیلی هم سخته. به گونه ای که آقای بهجت گفتند در طول صد سال، یکبار!!!! البته بعدا فرمودند که حدوثش، تکرار می آفرینه و خداوند لطفش رو شامل حال بنده میکنه و توفیق ترک معصیت بهش عطا میکنه.

چقدر نعمت شهوت خوبه. ی وقتی میشه جون نداری اصلا بری دنبال شهوتت، چه برسه بخوای مقابله کنی. اصلا مقابله دیگه از ی جایی به بعد معنی نمیده. هر چی شهوت بیشتر باشه و هر چقدر محیط آلوده تر،  راحت تر و بیشتر میتونی ی لحظه مکث کنی، آسمون رو نگاه کنی و بگی خدایا برای تو معصیت نمیکنم.

و این عمل اخلاصش هم بسیار بالاست. چون در دنیا عقوبت و یا پاداشی برای انجام/عدم انجام اون نمیبینی و صرفا در نیت، خداوند رو مد نظر داری.

خدایا نعمت شهوت به من ارزانی کن تا بتونم جلوی پات قربونیش کم.

از این نگرانم اینقدر مشغله ها داره زیاد میشه اصلا نای توجه بهش رو ندارم. احساس میکنم ی دروازه رحمت به روم داره بسته میشه.

جایی خواندم که عمدتا خداوند پاسخ تقوا را در دنیا نمیدهد. برای این است که نیت بنده اش به خاطر شکلات های کوچک ثمره ی تقوا، تقوا نکند!

 

علم انسان به کهکشان ها ، بیشتر از دانشش به اعماق اقیانوس هاست

دیگه هیچی مثل سابق نمیشه

تو هم دوستش داری؟؟تو هم اونجوری ک من میخوامش، میخوایش؟؟اینطوری که من دلم تنگ میشه براش، تو هم دلت تنگ میشه واسش؟؟