قسمت اینه من همیشه سر دور راهی ها قرار بگیرم. سر همنی دو راهی ها محک بخورم. سر همین دو راهی ها سرنوشتم رقم بخوره. نه اصلاح میکنم. سر همین دو راهی ها سرنوشتم رو رقم بزنم.
اینجا مینویسم، چون میدونم هیچ کس اینجا رو نمیخونه. نهایت چند نفر تصادفی بیان برای تبلیغ وبلاگشون کامنت بزارن و برن. برن و صاحب وبلاگ رو تنها بزارن با دغدغه های روزمره اش.
اول اینو بگم دلم برات تنگ شده خانم عسکری. خیلی هم تنگ شده. دم پاییز دلتنگیت بیشتر پاره پاره ام میکنه. یکساله ازت دور شدم. یک دوری خود خواسته. دلیلش هم بیمار بودن خودمه. مریضم. میدونی؟ هر کسی ی جوری عاشقه دیگه. منم اینجوری ام. جور ناجوریه،ی جورایی خودخوریه. اما من این جوری ام! خیلی دلم برات تنگ شده.ازت جدا افتادم. تقصیر خودمه. تقصیر خودمع؟؟؟ باز این سوال مسخره. تقصیر منه یا تقدیر منه؟داره میشه 4 سال که باهات اشنا شدم. بس نیست؟ راحتم نمیزاری؟
این اولندش بود.
دومندش گیر کردم بین دو تا فرصت شغلی. یکی معلومه تهش چی میشه و دیگری تهش معلوم نیست. تو رودربایستی گیر کردم. بین دکتر قنبری و دکتر توکلی. عقلم از این دو راهی ها خسته شده دیکه. نه تنها این تیپ دو راهی سر راهم قرار میگیره، که دو راهی های گناه و ثواب هم زیاد سر راهم سبز میشه که شوربختانه....
سومندش الان چه گوهی بخورم؟ امروز روز اخر تابستان 99 بود. بعدها این رو میخونم از این تصمیم راضی ام یا نه؟ تا حالا هر اتفاقی افتاده برام و هر تصمیمی گرفتم به ظاهر برام خیر بوده. اما این یکی رو نمدونم. دکتر قنبری پتروپارس ایران رو پیشنهاد داده که تهش میشم مدیر مالی یا معاون مالی ی شرکت نفتی دولتی خوب، اونجا سیستم ERP داره که کلی برام تجربه جدید میتونه باشه. اما از اینطرف ی سری پروژه بیخود داره دکتر توکلی که تکراری شده واسم. ممکنه تجربه های پترو پارس رو جایی گیر نیارم.
نمیدونم چه گوهی بخورم
دلتنگی داره خفه ام میکنه از ی طرف
جای خالی خانم عسکری توی ذوقم میزنه.
رسوب کرده تو وجودم.
از طرف دیگه هم این دو راهی اعصاب خورد کن و خسته کننده که نمدونم کدوم راهو برم.
از کی مشورت بگیرم؟
مثل همیشه خودم تنهام و خودم تنهایی باید تصمیم بگیرم.
با توکل ب خدا
بدبختی اینه رابطه ام با خدا شکرآبه چند ماهه.
نمیدونم چرا رابطه ام با خدا اینقدر بالا و پایین داره!!! کاملا سینوسی. این که نشد رابطه
خدا رو از دست دارم میدم.
ازت دور دارم میشم خدایا
هوامو داشته باش
ولم کن وجدانا.هر چند ولت کردم.
بهم همواره فرصت بده
کمکم کن
دلمو نرم کن. راه درست رو نشونم بده
فرموده بودی کسانی که در راه ما تلاش کنند بهشون راهمون رو نشون میدیم. من تلاش خاصی نکردم. تلاش خاصی که یعنی کلا تلاش نکردم. ولی تو تلاش کن و راه رو بهم نشون بده.
یادته میگفتم خدایا تو دو راهی ها کدومش رو تو دوست داری؟؟
خدایا،،، شادی.
احساس میکنم به موازاتی که محبتم به تو کم شد، به موازاتی که ایمانم به تو آب رفت، به میزانی که بین ما فاصبه افتاد، بین من و شادی هم فاصله انداختی.هوم؟