هر چه هستی تویی ۲
موسی به عصایش تکیه داده بود و به گوسفندانش نگاه میکرد. مردی رهگذر از بالای تپه های سرسبز پیدایش شده و به سمت او آمد. دوان دوان خود را به موسی رساند و با او گرم گفتگو شد. در آخر، موسی را در آغوش کشید و پیشانیش اش را بوسید و گفت : ای نبی خدا، میتوانم آخرین سوالم را بپرسم؟
موسی با شیرینی، سری به معنای تایید تکان داد. مرد رهگذر پرسید : ای فرستاده خدا وقتی نداهای غیبی را میشنوی، چگونه متوجه میشوی که آن وحی الهی است یا پیغامی از جانبی غیر پروردگار؟
موسی به آرامی چشمانش را از روی گوسفندان برداشت و با دقت به مرد نگاه کرد. سپس با طمانینه پاسخ مرد را داد:
هر گاه از غیب کسی با من سخن بگوید، این کلام جهتی دارد. یا از بالاست یا از پایین یا یکی از جهات اطرافم. اینگونه میفهمم که کلام خداوند نیست و یکی از موجودات غیبی با من تکلم میکند.
مرد که روحش از هم کلام شدن با کلیم الله پر از روشنی و آرامش شده بود گفت : و سپس کلام خدا را از کجا درک میکنی؟
موسی در حالی که سعی میکرد کلمات را شمرده و ارام بیان کند گفت :
"وقتی خداوند در قالب وحی با من تکلم میکند، تک تک ذرات وجودم از درون و بیرون و شش جهت با من سخن میگویند و من با تمام وجودم و از تمام زوایای هستی صوت او را میشنوم"
...جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چه ای، هر چه هستی تویی
- ۰۰/۰۱/۱۰