پیرِ مرد
سه شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۴۲ ق.ظ
بغل دستم تو تاکسی یک پیرمرد سالخورده نشسته، به معنی واقعی کلمه گذشت سالها، خوردتش، چروک، نحیف، رنجور، از اونا که قافیه رو به زمان باختند، دارم به این فکر میکنم براش نه شهوتی مونده که با مقابله باهاش منزلتش نزد خدا بره بالاتر، نه جونِ چشم چرونی داره تا با ترک اون خدا شیرینی ایمان رو بهش بچشونه، مفاصل هم قوت نداره که بتونه از کار و زندگی بزنه بره نماز اول وقت بخونه، چشم و قلبش هم معلوم نیست چقدر آمادگی اشک ریختن و جذب قرآن و زیارت عاشورا داشته باشه.آدم اون سن نهایت ی تسبیح بگیره دستش ذکر استغفار بگه بابت عمر تلف شده اش.
عزیزم، عزیزم، عزیزم باید ره توشه از جوانی برداری، تو جوانی هر چی بکاری، تو دوران کهولت ازش منتفع میشی، فقط مواظب باش گذر زمان، تو رو با چرخ های "امروز فردا کردن" زیر نگیره
- ۹۷/۰۸/۰۱
بسیار قابل تامل بود.
+این عنوان وبتون خیلی جالبه. شدید برام سوال شده چرا این جمله رو به عنوان اسم وبلاگ انتخاب کردین؟