فکر میکنم باید حتما در شرکتی پیشرو به مقامی برسم و موفقیتم را از این طریق بدست بیارم.
اما جناب عبدالله انصاری پاسخ مرا داده؛
گر بر هوا روی مگسی باشی وگر بر آب روی خسی باشی، دلی بدست آر تا کسی باشی:)
- ۰ نظر
- ۰۸ تیر ۰۰ ، ۱۱:۵۱
فکر میکنم باید حتما در شرکتی پیشرو به مقامی برسم و موفقیتم را از این طریق بدست بیارم.
اما جناب عبدالله انصاری پاسخ مرا داده؛
گر بر هوا روی مگسی باشی وگر بر آب روی خسی باشی، دلی بدست آر تا کسی باشی:)
شک ندارم که پس از مرگ ملائک گویند
از دل قبر خودت خیز، که مهمان داری...
یا امام رضا، اینقدر رو سیاه و گستاخم که نمیتونم انتظار داشته باشم قدم رنجه کنین
با کریمان کارها دشوار نیست
من شما را دوست دارم، اما نه تند تند، بلکه ارام و اهسته، پیوسته، همیشه گوشه ای دنج و دستنخورده از قلبم را برای شما کنار خواهم گذاشت.
خدایا تدبیر امور اسمان ها و زمین سخت تره، یا تدبیر امور من؟؟
خسته شدیم حاجی جان
پرسید دیر شدن چه شکلیه؟ شما میدونی ؟
بهش گفتم شبیه پست عروسیه اونیه که دوستش داری... :(
از فردا عملا سال جدیدم با نشو و نما در جامعه شروع میشه.
پروردگار؛
در این سال به احتمال ٩٥ درصد مرتکب معاصی میشم، مرتکب خطا میشم، به ازمون های سخت و دشوارت برخورد میکنم ، احوال خوب یا بدی رو تجربه خواهم کرد،
از شما میخوام به هم قول بدی در این لحظات هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت ولم نکنی و منو به حال خودم رها نسازی. همیشه حواست به این کمترین باشه. اینقدر هیولام و ترسناک که خودمو نابود میکنم و به دره های شقاوت و بدبختی پرت میشم.
پس از سر تقصیرات من بگذر پیشاپیش و ازت میخوام که هیچ کدوم از معاصی و اموری که به زعم خودم خیره رو به عنوان تکبر قلمداد نکنی. خاکم بر دهن.پشتم میلرزه حتی از لفظش.
خدایا روی اقیانوس هستی ما حکم کف روی اب رو داریم. ای عظیم، ای متکبر و ای مهربان از روی قدرت ( نه ترحم ).
٨خدا ی قول دیگه هم بهم بده .
کمکم کن نمازمو اول وقت بخونم . نمازمو درست کنم.شما هم با نماز منو درست کنی.
الهی امین
رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر
موسی به عصایش تکیه داده بود و به گوسفندانش نگاه میکرد. مردی رهگذر از بالای تپه های سرسبز پیدایش شده و به سمت او آمد. دوان دوان خود را به موسی رساند و با او گرم گفتگو شد. در آخر، موسی را در آغوش کشید و پیشانیش اش را بوسید و گفت : ای نبی خدا، میتوانم آخرین سوالم را بپرسم؟
موسی با شیرینی، سری به معنای تایید تکان داد. مرد رهگذر پرسید : ای فرستاده خدا وقتی نداهای غیبی را میشنوی، چگونه متوجه میشوی که آن وحی الهی است یا پیغامی از جانبی غیر پروردگار؟
موسی به آرامی چشمانش را از روی گوسفندان برداشت و با دقت به مرد نگاه کرد. سپس با طمانینه پاسخ مرد را داد:
هر گاه از غیب کسی با من سخن بگوید، این کلام جهتی دارد. یا از بالاست یا از پایین یا یکی از جهات اطرافم. اینگونه میفهمم که کلام خداوند نیست و یکی از موجودات غیبی با من تکلم میکند.
مرد که روحش از هم کلام شدن با کلیم الله پر از روشنی و آرامش شده بود گفت : و سپس کلام خدا را از کجا درک میکنی؟
موسی در حالی که سعی میکرد کلمات را شمرده و ارام بیان کند گفت :
"وقتی خداوند در قالب وحی با من تکلم میکند، تک تک ذرات وجودم از درون و بیرون و شش جهت با من سخن میگویند و من با تمام وجودم و از تمام زوایای هستی صوت او را میشنوم"
...جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چه ای، هر چه هستی تویی
نسبت شما با شکوفه های انار و سیب چیست که وقتی امروز زیر ترنم باران بویشان کردم، شما را در ذهنم تداعی ساخت؟
محبوب من، شما بهارید یا پاییز؟ که در هر دوی این فصل ها، پیشادار هر کدام خودتان را از اعماق جغرافیا به من میرسانید؟ همان نسبتی را که با ریزش برگ های زرد و فرسوده پاییز دارید، با شکوفه ها و برگ های جوان درختان بهاری هم دارید. با کوچه ها و خیابان های انقلاب هم، با تقاطع میرزای شیرازی و کریم خان هم، با کلبه های نقلی جنگل های هزار هم، با یک خانه ۵۰ متری اجاره ای در یکی از خیابان های تهران هم.
محبوب من، بوی بهار را حس میکنید؟ بهار دلنشین بنان را میشنوید ؟ چقدر دلم میخواست در آخرین قرن زندگی مان کنار شما باشم و قرن را با شما به پایان میبردم. آنگاه راحت مثل خودت سپر می انداختم و تن به آغوش پیری می سپردم. چقدر دلم میخواست کنار شما باشم.
نگار می فروشم عشوه ای کن
که ایمن گردم از مکر زمانه
دلم عبادت میخواد. دلم نماز صبح میخواد. دلم سحر و گوش دادن به زیارت امین الله میخواد. دلم تسبیح میخواد. دلم تعقیبات بعد از نماز ظهر میخواد. دلم مسجد و نماز مغرب های دسته جمعی میخواد. دلم وضو گرفتن میخواد. دلم تسبیحات حضرت زهرا میخواد با تسبیح. دلم زیارت میخواد. سحر گردی تو حرم امام رضا. دلم برای قم تنگ شده. دلم حرم حضرت معصومه میخواد. دلم سادکی میخواد. دلم دغدغه دین میخواد. دلم حسین علیه السلام میخخواد. دلم زیارت عاشورا میخواد. دلم تقوی میخواد. دلم خوف از خدا میخواد. دلم تواضع میخواد. دلم ماه رمضون میخواد. دلم روزه میخواد. دلم سحری و دعای ابوحمزه میخواد. دلم میخواد رو گله گله فرش های حرم امام رضا با همسرم بشینم و با ی مفاتیح جامعه بخونیم. دلم شیرموزهای میدان ساعت میخواد. دلم هیات میخواد. دلم بیخوابی کشیدن برای عبادت میخواد. دلم سختی کشیدن عبادت رو میخواد. دلم قرآن میخواد. دل حافظ میخواد. دلم نماز میخواد. دلم مناجات میخواد. دلم دعای عربی خوندن میخواد. دوست دارم قسمت هایی از امین الله رو حفظ کنم.
یا حبیب قلوب المخبتین.
دلم شادی میخواد.دلم شادی میخواد. دلم شادی میخواد.
ی زمان آسمون خیلی بهم نزدیک بود. دستم میرسید همه ستاره ها رو بچینم . صدای اسمونیا رو میشنیدم . صدای بال زدن فرشته ها تو گوشم بود . سنگینی نگاه خدا رو روی خودم احساس میکردم .
ولی الان چی ؟؟ آسمون ازم دوره .
تو دلم میل و رعایت به خدا هست ، ولی نمیدونم و نمیتونم این میل رو به عرصه حضور بزارم . نمیتونم این توان درونی ام رو بالفعل کنم .
ی جای کارم میلنگه. سنگ تو کفشم هست ...