لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
از پشت پنجره ی اتاق
از پشت پرده خاطرات غمزده
یاد تو
چه دلنشین و خنک
این جان خسته را نوازش می دهد
باد می آید و انگار تویی می گذری

پیام های کوتاه

حالا گل من برو چرخات رو بزن، کارهات رو بگن، آه و ناله ات رو بگن،نذرتو بگن،  اصن هر کاری دوست داری بکن. ولی راهش همونه:)

و من یتق الله یچعل له مخرجا

آدم ها چقدر سخت زندگی میکنند و چقدر راحت می میرند.

مرگ چقدر نزدیکه و داره دور ما پرسه میزنه.

+ سردار دیشب خوابید و دیگه صبح پا نشد. تو خواب ایست قلبی...به همین راحتی

 

در حضرت کریم تمنا چه حاجت است؟؟

یا ذالجلال و الاکرام

یا ذالجلال و الاکرام

یا ذالجلال و الاکرام

یا ذالجلال و الاکرام

یا ذالجلال و الاکرام

یا ذالجلال و الاکرام

+ اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش

+ مختصر سرمایی خوردم در این کروناییه و مادر شدیدا نگران. یاد دوست و همکار نازنینم می افتم ارسلان جان انیسی که ماه پیش از کرونا فوت کرد. چقدر دل مشغولی داشته. چقدر ترسیده وقتی خواستن ببرنش بیمارستان. هر وقت مختصر سرمایی میخوردم ترس برم میداره که نکنه آخرشه. سریع یاد دلمشغولی ها و اتاقم می افتم که بهش ذره ذره دارم وابسته میشم. این وابستگی مرگ رو سخت میکنه. خیلی سخت. دوست ندارم دلبستگی رو.

دوست دارم بشم مثل اون که گفت در عدم افکندم آخر خویش را، وارهاندم جان پر تشویش را. دوست داشتم وارهانم. اما چه سود؟؟ 

ساعت هشت شب.

نشستم تو مترو.

صندلی پشتیم یک زن و شوهر خیلی جوون و باحالن که حسابی هم با هم صمیمیند!

جقیقتا از قصد نزدیکشون نشستم ببینم چی میگن به هم.

به شکل حسادت آوری میگن و میخندن. ترس برم می داره که آیا من هم میتونم مثل اون اقا خانمم رو بخندونم؟ اصلا حرف یا خاطره ای پیدا میکنم براش تعریف کنم؟اینقدر این ترس در من قویه که بهضی وقتها میگم قید ازدواج رو بزنم.

کابوسم اینه حرفی نداشته باشم به همسرم بگم. حرف مشنرک نداشته باشیم. چه برسه به اینکه توانایی خندوندنش رو داشته باشم یا نه.

ذاتا آدم بگو بخند و شوخیم به نظرم. لااقل تو جمع دوستان نزدیک و همکارا و مدیرام که اینطوریم.

 

+ یک سناریوی بدتر : فکر کن با همسرت ساکت نشستی تو قطار، میبینی یک زوج خوشحال بگو بخند گنان میشینن جلوی شما و تا خود مقصد یک ریز حرف میزنند!

میگفت بزدلی.

راست می گفت. بزدلم. ترسو ام. عین سگ می ترسم.

بهم پیام که میده کلا می ریزم به هم. ته دلم آشوب میشه. از ترسش کلا قید اینترنت رو زدم. من یک بزدلم. از بی حرفی می ترسم. از اینکه حرف نداشته باشم. از صمیمی شدن. از حرف زدن. از خلوت کردن.

چرا؟؟ میترسم. از تعهد دادن می ترسم. از جدا شدن از محیط امنم می ترسم. دروغ میگم فراری ام از محیط امن. عین چیییی دروغ میگم. من ی دروغگو عوضی ام. 

میترسم. بزدلم. عین سگ می ترسم. جرات نمیکنم آنلاین شم جواب بدبختشو بدم.

 

کدومش رو تو دوست داری؟؟

 

 + ته همش به تو میرسم. به توی لعنتی. لعنتی ترین لعنتی.

فقط برای تو!

می گذارم توی جیبم

تا فردا بزنم به موهایت

فردا به تو می گویم چقدر دوستت دارم

فردا تو میفهمی

فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت، میدانم.

آخ فردا....

 

(شل سیلور استاین )

اگر قرار بود با فکر کردن، به چیزی که میخواهی برسی، سال ها بود من توی لعنتی را داشتم.

ذره ای به کائنات و انرژی های مزخرف جهان و کیهان باور ندارم. به جای آن، به نرسیدن ایمان دارم. از ته قلبم نرسیدن را چشیده ام و زیسته ام و باور دارم. به عین الیقین نرسیدن رسیده ام. به نرسیدن، رسیده ام...

+ چقدر گذشته های نه چندان دور خودم را دوست داشتم. چقدر دلم برای چند سال قبلم تنگ شده. چقدر موجود جذابی بود. یادش بخیر و هر جا هست به سلامت باد.

خدایا رحم کن به کسی که تنها سلاحش ته ایمانی به توعه.

خدایا رحم کن به کسی که تنها سلاحش بغض و ناله است.

خدایا رحم کن به کسی که تنها امید و دلخوشیش به توعه.

خدایا کاری از دستم ساخته نیست. متاسفم.

چند بار خیز برداشتم بگم امروز به مادرم. اما دلم نیومد.

ما هیچ کسی رو جز تو نداریم.

تصور کردن مادرم در تنهایی برام خیلی سخته.

خدایا وسط منگنه ام. کاری از دستم بر نمیاد بیشتر از این. زورم همینقدره....

ی وقت میگی اوکی. صبر میکنم. تکلیف صبر کردنه.

اما ی وقت هم میشه نه. نمیدونی اصن تگلیف صبر کردنه یا نه.

اون رو چی کار باید کرد؟؟؟ نمیتونی صبر کنی. بی قرار میشی. دلمرده و افسرده میشی. بی رمق میشی. بی انگیزه میشی. بی حال میشی. رمق خندیدن هم نداری. رمق حرف زدن نداری با کسی.

ای خدای ستم دیده ها

ای خدای له شده ها زیر فشار جامعه

ای خدای تحت فشارها

ای خدای بی دست و پاها

من هیچ کاری نمیکنم شما هم نمیکنی؟

یا قرار نیست کلا اتفاقی رخ بده؟

یا چی؟؟

اگه صلاحم نیست لطفا بهم امر کن

همچین میگم امر کن انگار جاهای دیگه امر کردی من گوش دادم.

خوب حق داری. اما خدای کینه ای که نبودی و نیستی. 

لیس کمثله شی

ولی خوب...هر طور خودت صلاح میدونی. اصلا رو من امید نداشته باش. خودمم امیدم به توعه و امیدی به خودم ندارم. اون وقت شما منتظر منی؟ امید بستی به من؟

یا ذالجلال و الاکرام

تا اینجای زندگیم با تو اومدم. تو منو آوردی. اصلا معنی رب همینه دیگه. نه؟یعنی پرورش دهنده. تو هم پرورش دهنده ی من بودی و هستی و خواهی بود. اموراتم به دست تو.....

یا ذالجلال و الاکرام

یا ذالجلال و الاکرام

یا ذالجلال و الاکرام

یا ذالجلال و الاکرام