- ۱ نظر
- ۰۷ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۰
واسه امام خنده ها،تموم گریه ها کمه...
آقا شنیدم برای قاتلت هم خیر میخواستی...تو قتلگاه هر کی می اومد ...،میگفتی تو این کارو نکن،بیچاره میشی.واسه اونا اینطوری بودی،واسه ما دیگه چی...
اگر تمام عالم را آب بگیرد،یک قطره به تو و فرزندانت نمیدهم....
جزو معدود شب هایی هست که شب عاشورا خونه موندم...حقیقتش صبح رفتم هیات.ولی اصلا نچسبید.
ارباب!دستامو ول نکن،به این دل سیام نگاه کن،منو نجات بده،دوست دارم بیام زیارت کربلات...ولی نمیدونم بکشم بیام حرمت یا نه...احساس میکنم قالب تهی خواهم کرد...اول که میرم نجف...بعدش میرم حرم عباس اول و بعدش هم حرم خودت....ی زمان دوست داشتم زنده برنگردم...نمیدونم چه اتفاقی بیفته.واقعا میترسم...خیلی ابهت داری...آقا!چه مقامی داری نزد خدا...مخم سوت میکشه...
یا اباعبدالهه...چه شیرینه اسمت...چه شیرینه عشقت...چقدر قشنگه روضه ات...دوست دارم تا آخر عمرم گریه کنم...چه مصیبت عظیمی واقعا!!ی مرد چقدر میتونه بزرگ باشه و عظمت داشته باشه؟؟؟
راز قرآن از حسین آموختیم
شعله ها از آتشش افروختیم.
حسین یک حماسه است،یک سبک فکریه...یک طرز زندگیه...
آقا!پرواز را از بام تو آموختم...پرهای مرا از من نگیر..مرا از در خانه ات مران،بزار پیرت شم...بزار پیر شدم به گذشتم که نگاه کنم نقطه درخشانی باشی در زندگیم
من آنم که از کودکی عاشقت بوده ام...
ارباب!شفاعتم کن...ارباب ادرکنی...ادرکنی...ادرکنی
و در من چراغی است که لحظه ای تاریکم نمیگذارد...لحظه ای رهایم نمیکند...دایما صدایی در من تکرار میشود...صدایی مبهم ولی محکم...دعوتم میکند مرا به اعماق خویش پا بگذارم و دوری کنم از هر چه که رنگ تعلق پذیرد!مرا میخواند که سفری کنم به کودکی ام....به پاکی ام...
خدایا
مرا
به گونه ای بساز
شکل بده
و بتراش
که مایه شرمساری تو نباشم .
جبران خلیل جبران :
با هم باشید،اما بگذارید در با هم بودن شما فاصله ای باشد.......
و بگذارید نسیم در میان شما بورزد.......
یکدیگر را دوست بدارید،اما از عشق زندانی برای یکدیگر نسازید...
بگذارید عشق ،جایی،در ساحل روحتان باشد.....
پیمانه های یکدیگر را پر کنید،اما از یک پیمانه ننوشید.....
از نان خود به یکدیگر ارزانی کنید،اما از یک قرص نان نخورید...
با هم بخوانید و برقصید و شادکام باشید،اما به حریم تنهایی یکدیگر تجاوز نکنید...
همچون تارهای عود باشید که جدا از هم اما با یک نوا مترنٌم میشوند....
قلبهایتان را به هم هدیه کنید،اما یکدیگر را به اسارت در نیاورید،
زیرا تنها دستان زندگی است که بر قلبهای شما حاکم است....
در کنار یکدیگر باشید،اما نه چندان نزدیک،
زیرا ستونهای معبد دور از هم قرار دارند...
...و درخت بلوط و سرو در سایه یکدیگر رشد نمیکنن