- ۱ نظر
- ۱۰ آبان ۹۴ ، ۰۰:۲۷
بعد به شما میخندند؛
سپس با شما مبارزه میکنند؛
و در آخر شما پیروز می شوید ...
گاهی دیگه لازم نیست فکر کنی،گاهی دیگه لازم نیست جملات مثبت اندیشی و امیدوارانه بخونی،بسه جنگ دیگه...چقدر باید بجنگی
گاهی باید فقط زار زار گریه کنی...باید تسلیم شی بعضی وقتا...باید قبول کنی...باید کنار بیای با دلتنگیت...
این روزا چقدر دلتنگم...دلتنگ یک دوست...دلم میخواد ی شونه مردونه و محکم و با صلابت،ی شونه که بوی خدایی بده،بغلم کنه...سرم رو بزارم و زار زار گریه کنم...اونم بگه دمت گرم،کارت درسته مرددددد،همینطوری ادامه بده
بابا منم انگیزه میخوام خب.دارم خسته میشم دیگه
نمیدونم نمیدونم
این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیکتره...کاش میتونستم بخونم....قد هزار تا پنجره...
واسه امام خنده ها،تموم گریه ها کمه...
آقا شنیدم برای قاتلت هم خیر میخواستی...تو قتلگاه هر کی می اومد ...،میگفتی تو این کارو نکن،بیچاره میشی.واسه اونا اینطوری بودی،واسه ما دیگه چی...
اگر تمام عالم را آب بگیرد،یک قطره به تو و فرزندانت نمیدهم....
جزو معدود شب هایی هست که شب عاشورا خونه موندم...حقیقتش صبح رفتم هیات.ولی اصلا نچسبید.
ارباب!دستامو ول نکن،به این دل سیام نگاه کن،منو نجات بده،دوست دارم بیام زیارت کربلات...ولی نمیدونم بکشم بیام حرمت یا نه...احساس میکنم قالب تهی خواهم کرد...اول که میرم نجف...بعدش میرم حرم عباس اول و بعدش هم حرم خودت....ی زمان دوست داشتم زنده برنگردم...نمیدونم چه اتفاقی بیفته.واقعا میترسم...خیلی ابهت داری...آقا!چه مقامی داری نزد خدا...مخم سوت میکشه...
یا اباعبدالهه...چه شیرینه اسمت...چه شیرینه عشقت...چقدر قشنگه روضه ات...دوست دارم تا آخر عمرم گریه کنم...چه مصیبت عظیمی واقعا!!ی مرد چقدر میتونه بزرگ باشه و عظمت داشته باشه؟؟؟
راز قرآن از حسین آموختیم
شعله ها از آتشش افروختیم.
حسین یک حماسه است،یک سبک فکریه...یک طرز زندگیه...
آقا!پرواز را از بام تو آموختم...پرهای مرا از من نگیر..مرا از در خانه ات مران،بزار پیرت شم...بزار پیر شدم به گذشتم که نگاه کنم نقطه درخشانی باشی در زندگیم
من آنم که از کودکی عاشقت بوده ام...
ارباب!شفاعتم کن...ارباب ادرکنی...ادرکنی...ادرکنی
و در من چراغی است که لحظه ای تاریکم نمیگذارد...لحظه ای رهایم نمیکند...دایما صدایی در من تکرار میشود...صدایی مبهم ولی محکم...دعوتم میکند مرا به اعماق خویش پا بگذارم و دوری کنم از هر چه که رنگ تعلق پذیرد!مرا میخواند که سفری کنم به کودکی ام....به پاکی ام...