لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
از پشت پنجره ی اتاق
از پشت پرده خاطرات غمزده
یاد تو
چه دلنشین و خنک
این جان خسته را نوازش می دهد
باد می آید و انگار تویی می گذری

پیام های کوتاه

یک راهنمای ساده برای زندگی
- تمرکزتان را بر روی آینده کم کنید
و به زمان حال بپردازید
- قرار نیست همیشه کار کنید، 
اندکی هم بازی کنید.
- کمتر نگران باشید و بیشتر بخندید
- نفس بکشید

یک دوستی داشتم، 
پلوی غذایش را خالی می خورد، 
گوشت و مرغش را می گذاشت آخر کار، می گفت:
می خواهم خوشمزگی اش بماند زیر زبانم.

همیشه هم پلو را که می خورد سیر می شد، گوشت و مرغ غذا می ماند گوشه ی بشقابش، 
نه از خوردن آن پلو لذت می برد، 
نه دیگر ولعی داشت برای خوردن گوشت و مرغش، برای جاهای خوشمزه ی غذا...


زندگی هم همینجوری ست. 

گاهی شرایط ِ ناجور زندگی را تحمل می کنیم، 
و لحظه های خوبش را می گذاریم برای بعد، 
برای روزی که مشکلات تمام شود.

هیچ کداممان زندگی در لحظه را بلد نیستیم.

همه ی خوشی ها را حواله می کنیم برای فرداها، 
برای روزی که قرار است دیگر مشکلی نباشد، 
غافل از اینکه زندگی دست و پنجه نرم کردن با همین مشکلات است.
یک روزی به خودمان می آییم می بینیم یک عمر در حال خوردن پلو خالی ِ زندگی مان بوده ایم و گوشت و مرغ لحظه ها، دست نخورده مانده گوشه ی بشقاب، 
دیگر نه حالی هست، 
نه میل و حوصله ایی..

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۷ آبان ۹۴ ، ۰۱:۱۸


روزی مـی رسـد کـه دلـت بـرای هیچکـسـی به انـدازه مـن تنـگ نخـواهـد شـد..

برای نـگـاه کـردنـم...

برای اذیـت کـردنـم ... 

خنـدیـدنـم...

برای تـمـامـی لحـظـاتـی که در کنـار مـن داشـتـی...!

روزی خواهـد رسـیـد کـه درحسـرت تـکـرار دوبـاره مـن خواهـی بـود...

میـدانـم روزی دیـگـر نـیـسـتـم...

و هـیـچـکـس تکـرار مـن نـخـواهـد شـد...!!

عقل در گوش دلم گفت: که ایمان،ادب است.
ادمی زاده اگر بی ادب است،ادم نیست!!..
فرق ما بین بنی ادم و حیوان؛ ادب است.
چند روزی که در این قالب تن مهمانی...
با ادب باش:
که خاصیت انسان ادب است...

دست هایم را بگیرید

می گویند آلزایمر گرفته ام اما من فقط دنیایتان را نمی شناسم !

بــه ” دل خــود ” مــدیـون مےمــآنم…
بــرای تمـام
“دلــم مےخواســـت” هاے
بے جواب مــانـده اش !!

به غم انگیزترین صفحه ی دفتر برسی

به سرت هی بزند تا بروی رو به عقب
که به یک حادثه یا یک غم بهتر برسی

مرد بی شانه به هنگام شکستن یعنی...

کوهی از حادثه پنهان شده در من یعنی...
ترسم این است بیایی و صدایم نکنی
کوهی از درد ببینی و دعایم نکنی
ترسم این است صدایم به صدایت نرسد
بدوم با سر و سر باز به پایت نرسد
نکند حادثه ای باز به بادم بدهد
داغ فهمیدن یک راز به بادم بدهد
نکند جای تو را فاصله ات پر بکند
خاطره روی تورا سایه تصور بکند!
از تمام تو فقط فاصله ات سهم من است
عشق وا مانده ی بی حوصله ات سهم من است
آنقدر سوختم از فاصله بی تاب شدم
بین صد خاطره گندیدم و مرداب شدم
آه، مرداب شدم، تا که تو دریا بشوی
پای تو آب شدم، تا که تو سر پا بشوی
مو به مو پیر شدم تا تو کنارم باشی
از همه سیر شدم تا کس و کارم باشی
این همه شعر نگفتم که بخوانی،بروی
پای یک مرد زمین خورده نمانی،بروی
سخت ماندم که مرا یاد تو رسوا نکند
در خودم گریه کنم بغض دهان وا نکند
خبر رفتن تو تلختر از هر خبر است
بوسه دلگیرترین لحظه قبل از سفر است
بی تو حتی من از آغوش خودم دورترم
از کهنسالی این فاصله رنجورترم
تَرَم اندازه ی ابری که به باران بزند
تو در این شهر نباشی، به بیابان بزند
هرچه بر سر بزند عاقبتش وصلی نیست
جز غم انگیزی پاییز دگر فصلی نیست
آخرین فصل من از بودن تو فاصله داشت
یک بغل خاطره صد بغض هزاران گله داشت
گله یعنی نشود راه تو را سد بکنم
حال با خاطره های تو چه باید بکنم؟

زندگی را زیباتر کن

گاهی با
ندیدن ،نشنیدن و نگفتن
زندگی فقط مال ما نیست به همه تعلق دارد
پس زندگی را برای همه زیباتر کنیم.
.
.
گاهی فقط باید لبخندبزنی
و رد شوی
بگذار فکرکنند نفهمیدی….