لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
از پشت پنجره ی اتاق
از پشت پرده خاطرات غمزده
یاد تو
چه دلنشین و خنک
این جان خسته را نوازش می دهد
باد می آید و انگار تویی می گذری

پیام های کوتاه

نکند حادثه ای باز به بادم بدهد

جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۴۲ ب.ظ

مرد بی شانه به هنگام شکستن یعنی...

کوهی از حادثه پنهان شده در من یعنی...
ترسم این است بیایی و صدایم نکنی
کوهی از درد ببینی و دعایم نکنی
ترسم این است صدایم به صدایت نرسد
بدوم با سر و سر باز به پایت نرسد
نکند حادثه ای باز به بادم بدهد
داغ فهمیدن یک راز به بادم بدهد
نکند جای تو را فاصله ات پر بکند
خاطره روی تورا سایه تصور بکند!
از تمام تو فقط فاصله ات سهم من است
عشق وا مانده ی بی حوصله ات سهم من است
آنقدر سوختم از فاصله بی تاب شدم
بین صد خاطره گندیدم و مرداب شدم
آه، مرداب شدم، تا که تو دریا بشوی
پای تو آب شدم، تا که تو سر پا بشوی
مو به مو پیر شدم تا تو کنارم باشی
از همه سیر شدم تا کس و کارم باشی
این همه شعر نگفتم که بخوانی،بروی
پای یک مرد زمین خورده نمانی،بروی
سخت ماندم که مرا یاد تو رسوا نکند
در خودم گریه کنم بغض دهان وا نکند
خبر رفتن تو تلختر از هر خبر است
بوسه دلگیرترین لحظه قبل از سفر است
بی تو حتی من از آغوش خودم دورترم
از کهنسالی این فاصله رنجورترم
تَرَم اندازه ی ابری که به باران بزند
تو در این شهر نباشی، به بیابان بزند
هرچه بر سر بزند عاقبتش وصلی نیست
جز غم انگیزی پاییز دگر فصلی نیست
آخرین فصل من از بودن تو فاصله داشت
یک بغل خاطره صد بغض هزاران گله داشت
گله یعنی نشود راه تو را سد بکنم
حال با خاطره های تو چه باید بکنم؟

نظرات  (۱)

  • شاهین زارع
  • عالی عالی
    خیلی قشنگ
    لذت بردم
    مرسی
    یکم درباره شعر و شاعرش توضیح میدید؟
    پاسخ:
    شعر که غزل،شاعر هم غزال!(پویا جمشیدی)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی