خانه آباد شدم ، خانه ات آباد حسین
- ۰ نظر
- ۲۹ مهر ۹۴ ، ۰۰:۵۹
وقتی دیدمش تمام مدت این نوشته توی ذهنم تکرار میشد:
آدم ها می آیند
زندگی میکنند
می میرند
و می روند
اما...
فاجعه ی زندگی تو
از آن روز آغاز میشود
که آدمی میمیرد
اما نمی رود
می ماند
و نبودش در بودن تو چنان ته نشین می شود
که تو می میری در حالی که زنده ای
و او زنده می شود در حالی که مرده است
آنکس که فهمید،
همیشه در کنارت خواهد بود
وآنکس که نفهمید،
روزى دلش براى تمام خوبیهایت تنگ میشود..
به گمانم
بزرگترین دارایی زندگی آدمیزاد،
همین دوست های دیده و نادیده هستند...
همین دوست هایی که برایت پیغام می گذارند...
که اعلام می کنند حواسشان به تو هست...
همین دوست ها که با دو سه خط پیغام نشان می دهند چقدر دلشان پی تو ،
دل تو و درد توست...
که چقدر خوب تو را می خوانند...
همین دوست ها که پیگیرند,
که نباشی دلگیرند
همین دوست ها که دلتنگت می شوند و بی مقدمه برایت می نویسند...
وقت هایی دو سه خط شعر می فرستند...
که بدانی خودت...وجودت...خوب بودن حال و احوالت برای کسی مهم است...
آدمیزاد چه دلخوش می شود گاهی،
با همین دو سه خط نوشته...
دو سه خط پیغام،از دوستی
حس شیرینیست که بدانی بودنت برای کسی اهمیت دارد،
نبودن ات کسی را غمگین میکند...
وقت هایی هست
که می فهمی حتی اگر دلت پُر درد است،
باید بخندی و شاد باشی،
تا دوستت را غمگین نکنی...
خواستم بگویم که چقدر این دارایی های زندگی ام،
این دوستان ِ دیده و نادیده، برایم پُر ارزش ند...
که چقدر خوب است دارمشان...
تقدیم به دوستای خوبم
بالاخره در زندگی هر آدمی ،...
یک نفر پیدا میشود که بی مقدمه آمده، مدتی مانده....
قدمی زده وبعد اما بی هوا غیبش زده و رفته .
آمدن و ماندن و رفتن آدمها مهم نیست ...
اینکه بعد از روزی روزگاری ، در جمعی حرفی از تو به میان بیاید ،
آن شخص چگونه توصیفت میکند مهم است..
اینکه بعد از گذشت چندسال ، چه ذهنیتی از هم دارید مهم است .
اینکه آن ذهنییت مثبت است یا منفی.....
اینکه تورا چطور آدمی شناخته ، مهم است.
منطقی هستی و میشود روی دوستی ات حساب کرد !؟
می گوید دوست خوبی بودی برایش ، یا مهمترین اشتباه زندگی اش شدی.....
اینکه خاطرات خوبی از تو دارد ، یا نه برعکس..
اینکه رویایی شدی برای زندگیش ، یا نه درسی شدی برای زندگی....
به گمانم ذهنیتی که آدمها از خود برای هم به یادگار میگذارند ، از همه چیز بیشتر اهمیت دارد
وگرنه همه آمده اند که یک روز بروند...!
ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻦ ...
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﻣﻲ ﮔﻮیند بزﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺷﮑﺴﺖ،
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ...
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﺨﻮﺭﻡ ...
ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﺿﻲ ﺍﻟﺤﺎﺟﺎﺕ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ،
ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻪ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﺑﮕﻴﺮﻱ ...
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺭﺣﻢ ﺍﻟﺮﺣﻤﻴﻦ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻢ،
ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﺳﺨﺖ ﺑﮕﻴﺮﻱ ...
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ...
ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﻳﻲ ...
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ...
ﻣﮕﺬﺍﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﻭﻡ...
ﻣﻦ ﺍﻣﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ ...
ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻟﻢ ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ ﺑﺨﻮﺍﻥ ...
ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﻮﺩ ﺍﻳﻦ ﻣﻀﻄﺮ.....!!!
تا آرام گیرد این قلب نا آرام من.....
خدای من....
به حضورت،
به نگاهت،
به یاریت نیازمندم.....
سال هاست به این نتیجه رسیده ام که
" تو "
آن مشترک مورد نظری هستی
که همیشه در دسترسی.
** اِلٰهی وَ رَبّی مَنْ لی غَیْرُکَ **
خدایا
صدای تو هر لحظه با من سخن می گوید
اما من آن را نمی شنوم
مرا به اعماق درونم ببر
تا شکوه بی پرده جمال تو را ببینم
مرا بیاموز
پیوسته تو را بجویم
و همواره به عنوان یگانه پناهگاهم
به تو رو کنم