آقای خوبم
جزو معدود شب هایی هست که شب عاشورا خونه موندم...حقیقتش صبح رفتم هیات.ولی اصلا نچسبید.
ارباب!دستامو ول نکن،به این دل سیام نگاه کن،منو نجات بده،دوست دارم بیام زیارت کربلات...ولی نمیدونم بکشم بیام حرمت یا نه...احساس میکنم قالب تهی خواهم کرد...اول که میرم نجف...بعدش میرم حرم عباس اول و بعدش هم حرم خودت....ی زمان دوست داشتم زنده برنگردم...نمیدونم چه اتفاقی بیفته.واقعا میترسم...خیلی ابهت داری...آقا!چه مقامی داری نزد خدا...مخم سوت میکشه...
یا اباعبدالهه...چه شیرینه اسمت...چه شیرینه عشقت...چقدر قشنگه روضه ات...دوست دارم تا آخر عمرم گریه کنم...چه مصیبت عظیمی واقعا!!ی مرد چقدر میتونه بزرگ باشه و عظمت داشته باشه؟؟؟
راز قرآن از حسین آموختیم
شعله ها از آتشش افروختیم.
حسین یک حماسه است،یک سبک فکریه...یک طرز زندگیه...
آقا!پرواز را از بام تو آموختم...پرهای مرا از من نگیر..مرا از در خانه ات مران،بزار پیرت شم...بزار پیر شدم به گذشتم که نگاه کنم نقطه درخشانی باشی در زندگیم
من آنم که از کودکی عاشقت بوده ام...
ارباب!شفاعتم کن...ارباب ادرکنی...ادرکنی...ادرکنی
- ۹۴/۰۸/۰۱