- ۲۳ مرداد ۹۸ ، ۱۹:۵۴
مرد اونی نیست که میره سربازی.اصلا نقل این حرفا نیست.کی همچین چیزی گفته؟مرد اونیه که رو هوای نفس خودش مسلطه.خیلی هم مرده!!!از همه مردا مردتره.هر چند به قیافه اش نیاد.هر چند مای درب و داغون و موقتی و از همه جا بی خبرِ زمینی فکر کنیم بچه است هنوز.مای تو زمین گیر کرده چه میشناسیم آسمانی ها رو؟؟؟معیارها و خط کش های خدا با ما خیلی فرق میکنه.
برو ای زاهد خود بین که به چشم من و تو
راز این نکته نهان است و نهان خواهد بود:unamused:
نشسته بودم توی صحن گوهرشاد - ساعت 5 صبح.نسیم خنکی میوزید.نقاره ها به صدا داشتند در می اومدند.کبوترها جلوی ورودی حرم به غایت دلبری می کردند.بوی بال فرشته ها رو به راحتی استشمام می کردی.اگه از من میپرسیدند حوض کوثر چه شکلیه به حوض صحن گوهرشاد اشاره میکنم.با اون فواره های بی نظیرش.با اون صحن و سرای دنجش.
ساکت بودم و فقط گوش می دادم به صداهای اطراف،فقط تنفس می کردم.از پلی لیست دیوان صوتی حافظم به صورت تصادفی یکی رو پلی کردم - به عنوان فال - و دیدم مثل همیشه خواجه درست زد به هدف!
دوست دارم برم تو صحن گوهرشاد بشینم.
هیچی نگم.
هیچی هم نخوام - نه از سر زبانم لال بی ادبی.
دوست دارم فقط خیره بمونم به گنبد و خودمو بسپارم به دست نسیمی که احیانا تو صحن میوزه.
دوست دارم زمزمه های رضا رضای مردم رو بشنوم و با خودم بگم دار و ندارم یا علی بن موسی الرضا....دوست دارم وقتی دارم از تو خیابون رد میشم سرمو بندازم پایین مبادا حواسم پرت شه و ذکر بگیرم دار و ندارم یا علی بن موسی الرضا...باغ و بهارم یا علی بن موسی الرضا...
دوست دارم بشینم زوج های خوشبختی که اومدند آغاز زندگیشونو با امام شروع کنند ببینم.
الان چقدر نیاز داشتم به این گوشه نشینی و خلوت.دل خوشم من به محالات رضا...
از فکر کردن خسته شدم.دوست دارم خودمو رها کنم و فقط به مرام و معرفت آقا فکر کنم و خجالت بکشم و ذره ذره آب شم از بی مرامی و بی معرفتی خودم.
همیشه دوست داشتم فقط برای زیارت برم.کلی هم خستگی و تو راهی بکشم،بعد برم دو رکعت نماز بالا سر بخونم و سرمو بندازم پایین و بیام بیرون و تو دلم بگم آقا درد و دل و مشکلات و حوایج زیاد هست.اما سر خم می سلامت شکند اگر سبویی.من مهمم مگه؟آقا شما مهمی.خودم ی گلی سر مشکلا و بدبختیام میگیرم.
اما باز میبینم بوی گند و متعفن "من" داره میآد.من کی باشم دوست داشته باشم چه مدلی برم؟؟باید همونطوری که خودشون دوست دارند ما رو ببینند.این دفعه هم دوست دارن اینطوری ببینند ما رو.
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
علی جان
پس از آنروز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در ایینه تکرار شدی
فرمانده به همخدمتیم گفته بود اگه فلان فایل اکسس رو برام ظرف ده روز درست نکنی تبعیدت میکنم به بدترین جا.
این بنده خدا هم اصلا اکسس بلد نبود.
من به گفتم من برات میزنم خیالت راحت.
همون اول شستم خبر دار شد که نمی تونم ژست مخلصین بگیرم و بگم برای رضای خدا.چون میدونم برای خودم تمرین و تجربه است و چیز جدید یاد میگیرم و ی جورایی مشتاق همچین پروژه ای هستم.
الان که یک و نیم شبه و ی بارون خیلی قشنگ داره می اد و کلی هم بوی نم و بارون بلنده و هوا شدیدا خنک و کلی وقت گذاشتم روش و کامل شد پروژه و احتمال خیلی زیاد کلی ازشش خوشش بیاد و باعث شه نجات پیدا کنه از دست فرمانده با خودم میگم ای کاش مزایاشو نمیدونستم و کار به این قشنگی رو با اخلاص انجام می دادم :(
خدایا ناخالصی داره.میدونم.ولی...ببخشید.دوست داشتم کامل برای تو بود.
اللهم اجعل اخلاص فی عملی
+خدا دوست دارد که ما برای او بی دریغ باشیم
گفت :این البته از عدالت اوست که گفته از ما در حد توانایی مان سوال میکند.اما من مطمینم که او از بنده ای که از همه چیزش در راه خوشایند او می گذرد بیشتر خوشش می آید تا بنده ای که حتی برای خالقش هم حساب کتاب می کند (که وسعم چقدر است تا اندازه آن تلاش کنم) و اول نفع خود را در نظر میگیرد تا نفعش خالقش.
بخشی از کتاب مامور نوشته علی موذن
پانوشت)خداوند بی نهایت است و وقتی خود بی نهاتیش را به طور کامل به تو می دهد که تو هم نه در حد وسع، که فراتر از آن خودت را در اختیار وی بگذاری. اما خدا از روی مهربانی تسامح کرده که گفته در حد وسعت.میدونی؟اینکه گفته لا یکلف الله نفا الا وسعها خیلی واضحه به نظرم.اندازه وسعت که هنری نکردی،تکلیف و وظیفه اته.بیشتر از اون چی کردی؟؟؟
پانوشت) همیشه احساس میکنم کاری نکردم بیشتر از وسعم و احساس شرمندگی دارم که از هیچیم برای خدا و دین خدا نزدم.احساس باخت دارم.احساس میکنم مردانه دست از مس وجود نشستم و همیشه خدا چپ چپ نگام میکنه و از دعاهام تعجب میکنه.میدونی کی مرد و مردونه خودشو بی نهایت در اختیار خدا قرار داده؟شهید چمران.دکتری فیزیک پلاسما و کار تو ناسا رو رها کرد و اومد تو لبنان
به نظرم تفاوت اشعار معاصر با قدیمی،مثل تفاوت چای دمی است با چای کیسه ای!تو تا به پای اشعار کهن صبر نکنی،تا مانوس نشوی و بارها با دل و جانت زمزمه اش نکنی،تا شب بیداری نکشی با آن، تا زانوی غم بغل نکنی و به پهنای صورت اشک نریزی،نمی توانی از خواندن غزل حافظ و یا سعدی لذت کافی ببری.باید صبر کنی تا دم بکشد! اما اشعار معاصر نه، می توانی در هر حالتی که هستی یک شعر از اینترنت پیدا کنی و بخوانی و لذت ببری و تمامش کنی و کمی هم از آرایه های ادبی اش تعریف کنی.تو فکر میکنی می توانی هر وقت خواستی از خواندن " کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی/فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق" حافظ مست بشوی؟؟ زهی خیال باطل!
علامه مجلسی می گوید (( چه مصیبت و درد و عذابی از این الیم تر و جانسوزتر که تا چشم برزخی ات را بعد از مرگ باز می کنند ببینی که اندوخته یک عمرت خالی است و هیچ راهی برای بازگشتن و توشه برداشتن نیست.ببینی که از اعمالت خوب هایش قابل ارائه و پذیرش نیست، چه برسد به آنچه
گناه و لغزش و زشتی است.
همه این ها در بدو ورود بر ملا میشود و خودش را به رخ می کشد و کمر انسان را می شکنند.این همان چیزی است که ترازوی عدالت حضرت حق نشان می دهد و مطلقا قابل تردید و تشکیک نیست)).
و تو ای عزیز به خیال خودت کارهای نیک و مخلصانه انجام میدهی.وقتی دقیق زیر و بم و زوایا و نیات منفعت طلبانه مخفی آن ها را کند و کاو میکنی، فضله های متعفن ریا و خودخواهی را در آن مشاهده میکنی و وجود نامبارک همان خرده نیات پلید برای تو کافی است تا عملت را نابود کند. تو مثل بگیر از وجود یک فضله کوچک که برای تباهی یک دیگ غذا کافی است.
و عجیب نیست که حضرت رسول در حدیثی شگرف و عجیب فرمودند هیچ بنده ای نیست که با اعمال خودش وارد بهشت شود.سوال شد حتی شما یا رسول الله؟حضرت فرمودند حتی من!!!!!!!!!!!
اینجاست که حافظ می گوید چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است/آن به که کار خود به عنایت رها کنند...