اگه با تو بودم
خدای من زندگیم قشنگ تر بود.تصمیمات بهتری میتونستم بگیرم.مسیر بهتری میرفتم.کارای بهتری میکردم.کارای کوچکی که قبلا میکردم چقدر الان مد نظرم بزرگ و سخت میاد.ادم قبل نیستم.ازت دور شدم.دارم میشم همونی که نمیخوام و نمیخواستم!راه فرار کجاست؟؟؟غفلت و گناه دو دستمو بسته.پاهام هم خسته اند و جونی ندارند دیکه.قلبم؟نمیدونم.اونم داره به فاک میره.اگه با تو بودم از زندگیم و لحظاتم و طبیعت و هزار تا کوفت و زهر مار دیگه بیشتر لذت میبرم.
اما حالا چی؟؟موندم تو خماریت حاجی جان.شده غصه ام چرا مثل قبل نیستم.شده غصه ام چرا دیگه نیستی تو زندگیم.چه حرکتی باید زد؟میدونم.اما نمیشه.چقدر ساختی باهام.من باهات نساختم.نشونه چیه؟دنیا زدکگی و غفلت زدگی.اروم اروم محو میشی از تو دلم.میشم مثل اون پیرمردها که چشمشون دنبال ناموس مردمه و زبونشون جای ذکر فحش و لعنت این و اون.طی کرده بودیم با همدیگه دیگه.اگه قراره اونجوری شم جونمو بگیر لطفا.تنک یو وری ماچ
- ۹۸/۰۶/۱۶