- ۱۷ مرداد ۹۳ ، ۲۰:۱۴
مگیر از من که بد کردم
بیابان بود و تابستان و اب سرد و استسقا
فقط باید برینی به قواره بعضی ها!بی خیال احترام محترام شی و دق دلتو خالی کنی سرشون.
عزیزم انقدر به خودت آبلیمو نزن ما همینطوری که می بینیمت به اندازه کافی ترش می کنیم......
باید ی تصمیم مهم بگیرم!ی تصمیم سرنوشت ساز...خدایا کمکم کن در این راه.
پرکن پیاله را
که این آب آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد
این جامها
که در پیم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد
دیگر شرابم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد
هان!
ای عقاب عشق!
از اوج قله های مه آلوده دور دست،
پرواز کن...
به دشت غم انگیز عمر من.
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد،
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد،
در راه زندگی
با این همه تلاش و تقلا و تشنگی
با این که ناله میکشم از دل
که آب!
آب!
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را
صدای لحظه های دردناکم
سکوتِ بی تفاوت بودنِ تو
چقدر اینجا تفاهم بین ما هست
تباهیِ من و فرسودنِ تو
از اوج قله های مه آلوده دور دست
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا
که شرابم نمی برد
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد
فریدون مشیری
هیچکس سرش آنقدر شلوغ نیست
که زمان از دستش در برود و شما
را از یاد ببرد
همه چیز برمی گردد به اولویت
های آن آدم
اگر کسی به هر دلیلی تو را یادش
رفت
فقط یک دلیل دارد
تو جزو اولویت هایش نیستی...!