ﺗﻨﯽ ﺯﻧﺪﻩ ﺩﻝ، ﺧﻔﺘﻪ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﮔﻞ -__- ﺑﻪ ﺍﺯ ﻋﺎﻟﻤﯽ
ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﻝ
- ۰ نظر
- ۲۰ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۲۱
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﺮﻧﮓ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺷﺪ ﻃﻌﻢ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ
ﻃﻌﻤﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻨﺪﮔﯽ
ﻃﻌﻤﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ
ﺁﻧﻮﻗﺖ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺑﯽ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺑﺪﻫﻢ ﺍﺟﺮ ﯾﮏ
ﺳﺎﻝ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ.
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﻦ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺗﺒﺴﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻧﻈﻢ ﺑﺨﺸﻢ ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺶ
ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﯿﺒﺎﺭﺩ
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﯽ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻣﻄﯿﻊ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪﻡ.
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮﯼ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ...
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ...
ﻣﻦ ﭼﻘﺪﺭ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﯿﺸﻮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ
ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﺩ
ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺁﻗﺎ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ
ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﺩ.
مگیر از من که بد کردم
بیابان بود و تابستان و اب سرد و استسقا
فقط باید برینی به قواره بعضی ها!بی خیال احترام محترام شی و دق دلتو خالی کنی سرشون.
عزیزم انقدر به خودت آبلیمو نزن ما همینطوری که می بینیمت به اندازه کافی ترش می کنیم......
باید ی تصمیم مهم بگیرم!ی تصمیم سرنوشت ساز...خدایا کمکم کن در این راه.
پرکن پیاله را
که این آب آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد
این جامها
که در پیم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد
دیگر شرابم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد
هان!
ای عقاب عشق!
از اوج قله های مه آلوده دور دست،
پرواز کن...
به دشت غم انگیز عمر من.
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد،
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد،
در راه زندگی
با این همه تلاش و تقلا و تشنگی
با این که ناله میکشم از دل
که آب!
آب!
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را
صدای لحظه های دردناکم
سکوتِ بی تفاوت بودنِ تو
چقدر اینجا تفاهم بین ما هست
تباهیِ من و فرسودنِ تو