دیگه ارزششو نداره...
- ۰ نظر
- ۱۴ شهریور ۹۳ ، ۰۲:۲۲
اخه ﻋــــﺰﯾﺰ ﻣﻦ ﺳﮑــﻮﺗﻢ ﺑﺨﺂﻃﺮ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺧﻮﺩﻣـــﻪ
ﻭﮔـــﺮﻧﻪ ﺗﻮ ﺧِﯿﻠــﯽ ﺯﯾﺮ ﺳﻮﺍﻟﯽ…. !
ما چیزی بهت نمیگیم فکر نکن خبریه
ﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﺴﺖ ﺷﮑﯿﺐ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻓﺮﺍﻍ
ﺑﻪ ﻭﺻﺎﻟﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﻃﺎﻗﺖ ﻫﺠﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ
ﺗﻮ ﮐﺠﺎ ﻧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﯼ ﻣﻨﺴﺖ
ﯾﺎ ﭼﻪ ﻏﻢ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺟﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭﺩﯼ ﺍﺯ ﺣﺴﺮﺕ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻃﺒﯿﺐ
ﻋﺎﺟﺰ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﭼﺎﺭﻩ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ
چه غریب ماندی ای دل!نه غمی،نه غمگساری.....
نمیدونم والا،از خودم خسته شدم...دارم کم می آرم دیگه...
کاش میشد لااقل گریه میکردم...مثل قبلنا...
باز مثل همیشه!همون رفیق همیشگی و فکرای جورواجور
چرا ای دل غمی دیرینه داری؟
مگر داغی درون سینه داری؟
الهی
دردهایی هست که نمی توان گفت
و گفتنی هایی هست که هیچ قلبی محرم آن نیست
الهی
اشک هایی هست که با هیچ دوستی نمی توان ریخت
و زخم هایی هست که هیچ مرحمی آنرا التیام نمی بخشد
و تنهایی هایی هست که هیچ جمعی آنرا پر نمی کند
الهی
پرسش هایی هست که جز تو کسی قادر به پاسخ دادنش نیست
دردهایی هست که جز تو کسی آنرا نمی گشاید
قصد هایی هست که جز به توفیق تو میسر نمی شود
الهی
تلاش هایی هست که جز به مدد تو ثمر نمی بخشد
تغییراتی هست که جز به تقدیر تو ممکن نیست
و دعاهایی هست که جز به آمین تو اجابت نمی شود
الهی
قدم های گمشده ای دارم که تنها هدایتگرش تویی
و به آزمون هایی دچارم که اگر دستم نگیری و مرا به آنها محک بزنی، شرمنده خواهم شد.
الهی
با این همه باکی نیست
زیرا من همچو تویی دارم
تویی که همانندی نداری
رحمتت را هیچ مرزی نیست
ای تو خالق دعا و مالک" آمین"...