پر کن پیاله را
يكشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۵۹ ب.ظ
پرکن پیاله را
که این آب آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد
این جامها
که در پیم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد
دیگر شرابم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد
هان!
ای عقاب عشق!
از اوج قله های مه آلوده دور دست،
پرواز کن...
به دشت غم انگیز عمر من.
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد،
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد،
در راه زندگی
با این همه تلاش و تقلا و تشنگی
با این که ناله میکشم از دل
که آب!
آب!
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را
- ۹۳/۰۵/۱۲