هوا هوای زیارت، هوا خراسانیست
هوا خراسانیست...
- ۰ نظر
- ۲۵ مهر ۰۱ ، ۱۰:۱۶
هوا هوای زیارت، هوا خراسانیست
هوا خراسانیست...
مصطفی ملکیان گفته رقت انگیزترین واقعه ها انهایی است که قوای ذهنی شما را از شما بگیرد وگرنه اگر شما تمام بدنتان معیوب باشد مثلا جذامی باشید خدای نکرده، ولی قواثی ذهنی تان را از دست نداده باشید حتی بر این جذام هم میتوانید تفسیری پیدا کنید.
در جای دیگری گفته بود اگه من بر اثر 65 سال زندگی ام ببینم که تکبر در من از میان رفتنی نیست، یعنی نشانم دهد زندگی که با تکبر نمیتوانم مبارزه کنم،باید بگویم حالا که اینطور است دو تا کار میکنم. یکی اینکه تکبر بد است اما خشنودی به سرنوشت خوب. پس دیگر به تکبرم ناخشنودی از سرنوشت را اضافه نکنم که الان زندگی ام دو بدی داشته باشد. یکی ناشکری از سرنوشت و دیگری تکبر. لا اقل بگذارم تنها یک بدی باقی بماند.
منظورش این است اوکی. اگه دو تا بدی داری و نمیتونی صفرش کنی، لااقل کمش کن. دو تا گل میخوری، حداقل ی دونه هم بزن :)
هم مستی شبانه و راز نیاز من...
همه دارن خودخوری و بال بال زدنم رو نگاه میکنند.
زاهد چو از نماز تو کاری نمیرود
هیچ کس هیچ کاری برام نمیکنه.
ی حلقه و لوپی دورم شکل گرفته که نمیتونم ازش خارج شم.
تنهای تنهام و مجبورم تنهای تنها دور خودم بچرخم.
در این دور باطل دارم پیر شدن و بی حوصله شدن خودم رو به نظاره میشینم.
چله زیارت عاشورا؟
نماز اول وقت؟
چه فایده وقتی امید نیست.
وقتی در درون خودت شوری مشاهده نمیکنی چه فایده؟ مبدا همه حرکات باید از درونت شکل بگیره.
کو؟
چه درونی؟
ی درون تیره و تار و خاموش و دخمه بسته.
اصولا حالم خوب نیست. به معنی واقعی کلمه. یعنی چی حال آدم خوب باشه؟من اون نیستم. حالم خوب نیست و کسی هم کمکم نمیکنه...
وقتی میگم هیچکس یعنی هیچ کس.
این پست رو شیطان نوشته.
میخوام ی سری نوشته درست کنم با عنوان پست شیطانی و داخل اون بزارم شیطان تا میتونه سیاه بنویسه :)
پناه بر نوشتن که نوشتن تخلیه روحی آدمی زاده است و با نوشتن میتوان به حفره ها و اعماق روح و ضمیر درون مراجعه کرد.
اگر از من حالم را بپرسی خوبم،
چشمانم به بندگی خدا داره باز میشه.
دوست دارم عظمت خدا رو حس کنم.
خدا بیشتر از همه چیز با تکبر و عظمتش با مخلوقش روبرو میشه. حتی بسم الله الرحمن الرحیم هم حاوی مقادیر قابل توجهی از کبر و غرور خداونده و تنها حالتی که بنده در برابر خداوند باید داشته باشه ذلت و خاریه. فهمیدم که خدا آغوشش رو باز نکرده که زرتی بپری بغلش و باهاش پسر خاله شی. قرآنش رو هم که ورق میزنی اولین چیزی که به نظرت می آد نگاهخ کاملا بالا به پایین به بندگانه.
الحمد لک المجد و العظمه
خوش به حالت. باید خیلی کار کرده باشی روی خودت که این قدر مصمم خودت رو مستحق باده از جام تجلی صفات میدونی. خیلی حرفه خودت رو مستحق بدونی واقعا.
پانوشت ) مثلا حافظ رو تو خواب ببینی و بهت بگه جز در مدح علی شعر نگفتم.
که خواجه خود روش بنده پروری داند
قابل توجه حضرت عالی.
این ی نکته.
نکته بعد هم اینکه هان مَشو نومید چون واقِف نِهای از سِرِّ غیب، باشد اندر پرده بازیهایِ پنهان غم مخور. و نیز این که حال ما در فِرقت جانان و اِبرامِ رقیب، جمله میداند خدایِ حالْ گردان غم مخور
فرمود فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما.
ی وقت هست به ی بچه کوچولو میگی پدر و مادرت رو چقدر دوست داره و میگه خیلی و منظورش از خیلی، اندازه ایه که دستش باز میشه. حالا وقتی یک بی نهایت و بی نهایت عظیم میگه اجر عظیم، منظورش چقدر عظیمه؟
دامنه های عظمت چقدره؟چقدر پاداش میده؟
پسرک آمد مشهد و روبروی صحن و سرای شما ایستاد و گفت امام مهربانم من آمدم.
لبخند زدی و فرمودی باز هم که تنها اومدی بی عرضه. اینطوری نمیشه، خودم باید برات آستین بالا بزنم.
پانوشت : امام مهربانم....بزرگتر من... ما بی عرضه ها و بی دست و پاها چی کار باید بکنیم؟
امام مهربانم...امام مهربانم...من خراب کردم.شما درستش کن. با ی گوشه چشم میتونی دلمون رو باز کنی. من به فدای چشم مهربان شما.
ای جبیره کننده استخوان های شکسته
پانوشت ) وقتی استخوانی را میبری نزد شکسته بند، استخوانت را مخکم به هم نزدیک میچسباند و نگه می دارد تا جوش بخورد. استخوانت را قرص میکند. بله. دل شکسته ات را قرص میکند به هم و محکم نگهش می دارد...