لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
از پشت پنجره ی اتاق
از پشت پرده خاطرات غمزده
یاد تو
چه دلنشین و خنک
این جان خسته را نوازش می دهد
باد می آید و انگار تویی می گذری

پیام های کوتاه

به قول مسیح علیه السلام خطاب به حواریون مثل مار باش. مار وقتی در خودش احساس ضعف میکنه و در دسترس چیزی پیدا نمیکنه چهل روز به خودش گرسنگی میده و به سوراخ تنگ و تاریخی میخزه و ناگهان از سر خواجگی کون و مکان جوان بر میخیزه و پوست نو می ندازه.

حالا شما هم به خودت سخت تر بگیر تا به قول اون وبلاگ دوست داشتنی، شکوفه های همیشه نشاط حیات من حیث لایحتسب شکفته شه.

و الان هم من چاره ای جز قوی شدن روح خودم نمیبینم. یا باید به اضحلال دچار بشم یا به تقویت روح که قطعا دومی رو انتخاب میکنم و میخوام به خودم سخت بگیرم....سخت بگیرم... 

 

پانوشت : بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم/ اگر موافق تدبیر من شود تقدیر.

 

I am trying. Restore everything tha I lost and messed up due to immaturity

به عبارت بهتر، خداوندا، من اشتباه کردم. اشتباهات زیادی گردم. بچگی کردم و خامی. هیچ بهانه ای هم نمیخوام بیارم. درستش میکنی لطفا؟شرطش چیه؟ عین ماست نگات نکنم و بگم درستش کن. آره. باید بدم بهت اول تا تو ردیفش کنی.

تو امانت دار خوبی هستی خدای من. روابط شکست خوردم رو امانت میدم بهت و لطفا درستش کن و لطفا بهم برش گردون. البته من امانت میدم بهت خدای من. مثل ی مادری که خراب کاری بچه اش رو میگیره و بهش سالمش رو میده. یا شاید هم بهترش رو.

خدای عزیز دلم.... خدای عزی دلم....خدای عزیز دلم...خدای عزیز دلم... خدای عزیز دلم... خدای عزیز دلم... خدای عزیز دلم...خدای عزیز دلم... خدای عزیز دلم...خدای عزیز دلم... خدای عزیز دلم...خدای عزیز دلم

در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک

جهدی کن و سر حلقه رندان جهان باش

+کافیه هر کاری میخوای بکنی نیت کنی و بگی قربه الی الله.... دل هم تنها کافی نیست. نیت بخشیش دله و بخشیش ذهنه. دلتو آماده میکنی و با ذهن ارسالش میکنی تو آسمون. کائنات رو به لرزه در می آره

+پیرمرد گفته بود هیچ جا به اندازه خونه به آدم نوارانیت و بندگی نمیده. هر چی دلت بخواد ثواب ریخته. همچنین میگفت احترام گذاشتن به غریبه ها و همکارا که هنر نیست، اگه مردی به اونا که هر روز میبینی - خانواده ات - احترام و ادب بزار.

 

 

 

انگیزه پرواز باید در دل بی صاحابت باشه

باید قدرت اینو پیدا کنی که بگذری بدون اینکه تو صورتش جار بزنی و منتظر عکس العملش باشی.

تنها راه اینکه بازنده نباشی کسب قدرت روحیه.چ

پانوشت : راه دیگه ای هم داری؟مثلا چ گوهی میخوای بخوری

مثلا تا قهوه ای که چهل هزار تومن  از اسنپ فود پولش رو دادی و بعد نیم ساعت برات داغ داغ می آرنش یهو اذان میدن و تو عین گاو نماز اول وقتت رو یک ربع عقب میندازی که مبادا قهوه ات سرد شه...:/

حالا خوب گرم بود قهوه ات دوست عزیز؟چسبید؟؟ از دهن نیفتاد؟؟ wink

اولا بگم حالم به هم خورد از خودم بابت پست قبلی. استفراغ نا امیدی و چرک های روحی. این یک.

دو هم بی وجدان حالا بعد این همه سال خدا دست به سینه وایساده فقط داره نگاه میکنه؟ خدا ولت کرده؟؟ به روز و شب قسم که رها نشدی. به آنی هم رها نشدی. سوره و آیه از سوره ضحی قشنگ تر هم داریم؟؟؟؟ خدا به روز و شب قسم میخوره که رهات نکرده. این خطاب به پیامبر نمیتونه باشه فقط. مگه آیه ای داریم که انحصاری باشهع مگه؟ خدا یعنی حرفی زده که فقط برای یک نفر در کل تاریخ بوده؟؟؟؟ مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى .... وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَ. خدا رهات نکرده و به زودی راضیت میکنه. میدونم. فکر کن بهش جان مادرت. زمزمه کن برای خودت. تمرکز کن پسر خوب. تمرکز کن پسر خوب. تمرکز ک پسر خوب. راه رو داری درست میری. همینه مسیر. به پیغمبر همینه. راه خودتو بگیر برو.

به اون قدرت روحی برس سر جدت. به اون قدرت روحی برس ارواح رفته هات. همسر شایسته ای بشو. تلاش کن. زحمت بکش. سختی بکش. تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنما. لامصب گوهر ذاتی بنما تا دیر نشده و شوهر نکرده. گوه بهت باز هم که خودت تدبیر کردی. شوهر هم کرد که کرد. به قول یارو مگه برات ریدن تهش؟؟ رها کن پسر. رها شو پسر. خودت رو رها کن پسر. چرا فکر میکنی خدا ولت کرده. تا الان مگه کم گذاشته برات؟؟ تو این زمانه کثیف خودت رو نگه داشتی خدا مدیون کسی نمیمونه. البته بماند منافعش به خودت میرسه ها. الکی منت نزار سر کسی.

همه کارها رو من باید بکنم خدای عزیز دلم؟؟ اون وقت شما دست به سینه نشستی ی کناری و داری تر زدن من رو تماشا میکنی؟ شما همینطوری ایستادی و شیطان رو  ول کردی جون من همینطوری پست بزاره ؟

یادته همینطور رو بهش گفتم چی گفت؟ یادته وقتی بهش گفتم طلب دارم ازت چی کفت؟ گفت تو طلب داری.خدا رحمت کنه فاطمی نیا چقدر مخلصانه در اوج بیماری و گرفتاری کفته بود ما هیچ طلبی از خدا نداریم، اون وقت من حقیر ذلیل مسکین مستکین رو نگاه تو رو حضرت عباس .

پانوشت) کاش خاک بودم ولی  بهت سوظن پیدا نمی کردم. نمی‌دونم. دلم باز نمیشه ته ته ته تهش باهات. اینقدر آدم مزخرفی شدم که به شما هم سو ظن پیدا کردم. نمی‌دونم چقدرش تقدیرمه و چقدرش تقصیرم. اما میدونم سر این امتحانت ریدم.پاسمون کن وجدانا ناپلئونی.کارم به اینجا کشیده که برات تعیین تکلیف میکنم که از من چطوری امتحان بگیر...

پانوشت ۲) امیدوارم عمرم کفاف بده و پست های رحمانی هم شروع کنم و اصلا ی دسته بندی درست کنم تحت این دو عنوانِ پست های شیطانی و پست های رحمانی

باید دست به ی معامله بزرگ بزنم.اینطوری که باید شادی رو بهت بدم تا تو بهم شادی حقیقی رو بدی.

جاش پیشت امن میمونه؟بهم برش میگردونی؟

باید به ی قدرت روحی بزرگی برسم که بتونم هضمش کنم.

باید رنج بزرگم رو به کار بزرگ تبدیل کنم.

کار بزرگم میتونه کسب قدرت روحی باشه و برای کسب این قدرت بزرگ باید ذهنم رو کنترل کنم و برای این هم باید اول توی لعنتی رو از فکرم بندازم بیرون.اما خوب دلم نمی اد.میترسم بزارمت کنار و فراموشت کنم. فراموش کنم تولدت مصادف شده با تولد عشق مشترکمون و میخوام بهت پیام بدم و حرف اخرم رو بهت بزنم.میترسم بسپارمت دست خدا.البته ی توافقی میکنم. اوکی؟ نمیدمت دست خدا برای خودش. امانت میدم بهش تا قدرت روحی پیدا کنم و بهت دیگه فکر نکنم و اون وقت ازش پست میگیرم. باشه؟ اون موقع دیگه حرف اخرم رو که بخوام بزنم بهت میگم تو به قدرت روحی و درشتی های شخصیت من نیاز داری و من هم به ظرافت و پیچیدگی های روح تو . پس بیا نه خودت رو محروم کن و نه من رو.بیا نه منو از دست بده و ن من تو رو. قول میدی فراموشت نکنم و امانتیم دست خدا جا نمونه؟؟؟ اره.همین کار رو باید بکنم. واسه همین ترجیح میدم امانت بسپارمت دست خدا .الان که خسته ام. طی هفته خسته ام. اخر این هفته امانت میسپارمت دست خدا. مثل موسی ولت میکنم تو نهر و خدا هم بهم میگه ما گرفتیم انچه را انداختی، دست حق را دیدی و نشناختی. بله عزیز من...بله...میسپارمت امانتی خدا. شاید هم سپردمت امانات رضا. همون تابلوی امام مهربانی که بهت دادم  که جای خالیش به شدت توی اتاقم احساس میشه و کل انقلاب رو سرچ کردم و مثلش رو پیدا نکردم و توقع دارم خود امام رضا مثل اونو برام بیاره دم در خونه و بهم تحویل بده:)

+ حالم شبیه اون بچه ایه که گند بالا اوزده و دوست داشتنیش رو خراب کرده و گریه میکنه که برام درستش کنین و اما حاضر نیست دوست داشتنیش رو بده براش درست کنند. حالا هر چی عر بزنه وقتی حاضر نیست دل بکنه و زنجیرها رو از فکر و ذهنش باز کنه چه فایده؟

وگرنه در اصل باید آن به که کار خود به عنایت رها کند باشه. باید بند بگسل باش آزاد ای پسر باشه.

اول باید از قبرستان خودت بیای بیرون. بیا بیرون لامصب.نفس بکش اول.

پانوشت :‌تنها راهی که به ذهنم میرسه کسب عظمت روحیه. فقط اینطوری میتونم حریفت شم.

پانوشت :  فقط بی معرفت نباش و قمار نخونش. حتی تو دلت. در این معامله ضرر نمیکنی.

پانوشت : بی معرفت نباش که در من یزید عشق/ اهل نظر معامله با اشنا کنند

پانوشت : کسی چه میدونه خدا از آستینش چی میخواد برام بیرون بیاره؟؟

پانوشت : فجعل نفسی مطمینه بقدرک...

در پیاله ی شراب موقع نوشیدن عکس خودت رو میبینی. پس چطوری میشه که حافظ در پیاله عکس رخ یار دیده است؟ خیلی جالبه. موقعی که ساقی تعارف میکنه بهش سرش پایینه و شرم میکنه ساقی رو ببینه. اما رندانه از داخل پیاله عکس رخ یار رو میبینه و به اون خاطره که از شراب لذت میبره و به همین دلیل هم هست که بی خبران از لذت شرب مدامش رو نهیب میزنه. چون خودش این کار رو مخفیانه انجام میده و طبیعیه که بقیه هم بی خبر باشند.

حقیقتا مفاهیم عرفانی بسیار عمیقی که در این بیت نهفته است رو کنار بگذاریم، آیا تصور کردن و درک کردن این بیت به اندازه همون شراب روحانی لذت بخش نیست؟؟؟

جای دیگری فرمود ادب و شرم تو را خسرو مه رویان کرد، آفرین بر تو که شایسته صد چندینی