لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
از پشت پنجره ی اتاق
از پشت پرده خاطرات غمزده
یاد تو
چه دلنشین و خنک
این جان خسته را نوازش می دهد
باد می آید و انگار تویی می گذری

پیام های کوتاه

سالها می گذرد باز گرفتار خودم
با همین حال به دنبال دل یار خودم
در به در در پی یک نسخه شفا بودم لیک
من بیچاره یک عمر است که بیمار خودم
کار دنیا به خودش برده و مشغولم کرد
بی وفا بوده ام ، اینجور پی کار خودم
به همین رنگ ریائی دل خود خوش کردم
غافل از خون جگر خوردن دلدار خودم
روز و شب گریه ولی معرفتی نیست که من
بسته و سوخته ی این تن تبدار خودم
من و دلبستگی اینجور به دنیا ، ای وای
سالها می گذرد باز گرفتار خودم

میشود کمی مرا دعا کنید؟!
من دلم عجیب زخمی است،
جا نمیشوم
نه در زمین
نه در زمان...
های
خسته ام خدا مرا نگاه کن...

کلمه ها بر احساسها و اندیشه ها تاثیر می‌گذارند.

احساسها بر افکار وکلمه ها مؤثرند.

اندیشه‌ها بر کلمه‌ها و احساسها تاثیر می‌گذارند.

ادامه مطلب را بخوانید..

یه وقتایی تو زندگیت میرسه
که باید دستت رو بـــزنی زیر چـــــونت
و
جریان زندگیــــت رو فقــــــــط تمــاشا کنی
بعدشـــــــم بگــــی
بــــــــــــــــــــــــ ـــــه درک...


تمــام اسپنــد هــای دنیــا را نــذر دوبــاره دیــدنــت،

مــی ســوزانــم


تــا دودشــان در چشــم خــودم بــرود


و


بــاز هــم بهــانــه اشــکهــایــم بــاشــد . . .

بعضی وقت ها حس میکنی کم آوردی...می بری،دیگه نمیتونی بری جلو،جلوی ی اینده مبهم و ترسناک وایمیستی...

------------

پانوشت)الان باید خوشحال باشم یا ناراحت؟؟ساعت ده دقیقه بامداد ششم خردادماه-دوشنبه

بدو!

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.

کاشکی خبر نداشتی دیوونه ی نگاتم! 
یه مشت خاک ناچیز!افتاده ای به زیر پاتم 

کاشکی صدای قلبت نبود صدای قلبم 
کاشکی نگفته بودم تا وقت جون دادن باهاتم 

نوشته هر چی بود تموم شد! 
نوشتم عمر من حروم شد! 
نوشته رفتی ز یادم! 
نوشتم شمع رو به بادم 

نوشته در دلم هوس مرد! 
نوشتم دل توی قفس مرد 
کاشکی نبسته بودم زندگیمو به چشمات! 
کاشکی نخورده بودم به سادگی فریب حرفات! 
لعنت به من که آسون به یک نگات شکستم 
به این دل دیوونه راه گریزو ساده بستم عکس

خدایا!دست پرامده ام
دستى پرازگناه...
چشمى پرازامید...
بمانم یابرگردم؟!