لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
از پشت پنجره ی اتاق
از پشت پرده خاطرات غمزده
یاد تو
چه دلنشین و خنک
این جان خسته را نوازش می دهد
باد می آید و انگار تویی می گذری

پیام های کوتاه


تمــام اسپنــد هــای دنیــا را نــذر دوبــاره دیــدنــت،

مــی ســوزانــم


تــا دودشــان در چشــم خــودم بــرود


و


بــاز هــم بهــانــه اشــکهــایــم بــاشــد . . .

بعضی وقت ها حس میکنی کم آوردی...می بری،دیگه نمیتونی بری جلو،جلوی ی اینده مبهم و ترسناک وایمیستی...

------------

پانوشت)الان باید خوشحال باشم یا ناراحت؟؟ساعت ده دقیقه بامداد ششم خردادماه-دوشنبه

بدو!

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.

کاشکی خبر نداشتی دیوونه ی نگاتم! 
یه مشت خاک ناچیز!افتاده ای به زیر پاتم 

کاشکی صدای قلبت نبود صدای قلبم 
کاشکی نگفته بودم تا وقت جون دادن باهاتم 

نوشته هر چی بود تموم شد! 
نوشتم عمر من حروم شد! 
نوشته رفتی ز یادم! 
نوشتم شمع رو به بادم 

نوشته در دلم هوس مرد! 
نوشتم دل توی قفس مرد 
کاشکی نبسته بودم زندگیمو به چشمات! 
کاشکی نخورده بودم به سادگی فریب حرفات! 
لعنت به من که آسون به یک نگات شکستم 
به این دل دیوونه راه گریزو ساده بستم عکس

خدایا!دست پرامده ام
دستى پرازگناه...
چشمى پرازامید...
بمانم یابرگردم؟!

مواظب باشید!!
پایتان را کجا بر زمین می گذارید
اکنون مین هایی از جنس دیگر در کمین شماست
مین های جنگ سخت (Hard War ) پای جسمتان را قطع می کند
اما مین های جنگ نرم (Soft War ) پر پرواز روحتان را ...

شک نکن !!
درست در لحظه ی آخر ،
در اوج توکل و در نهایت تاریکی...
نوری نمایان می شود...
معجزه ای رخ می دهد...
خدا از راه میــرسد...!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۲۲

لاابالی چه کند دفتر دانایی را

طاقت وعظ نباشد سر سودایی را

آب را قول تو با آتش اگر جمع کند

نتواند که کند عشق و شکیبایی را

دیده را فایده آنست که دلبر بیند

ور نبیند چه بود فایده بینایی را

عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست

یا غم دوست خورد یا غم رسوایی را

همه دانند که من سبزه خط دارم دوست

نه چو دیگر حیوان سبزه صحرایی را

من همان روز دل و صبر به یغما دادم

که مقید شدم آن دلبر یغمایی را

سرو بگذار که قدی و قیامی دارد

گو ببین آمدن و رفتن رعنایی را

گر برانی نرود ور برود بازآید

ناگزیرست مگس دکه حلوایی را

بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس

حد همینست سخندانی و زیبایی را

سعدیا نوبتی امشب دهل صبح نکوفت

یا مگر روز نباشد شب تنهایی را