لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
از پشت پنجره ی اتاق
از پشت پرده خاطرات غمزده
یاد تو
چه دلنشین و خنک
این جان خسته را نوازش می دهد
باد می آید و انگار تویی می گذری

پیام های کوتاه

گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...

گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...
گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...
گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید...

به نظرم یکی از دلایلی که اربعین اینقدر پر شور و هیجان برگزار میشه و اینقدر زایر به سمت کربلا میرند،اینه که تمام مصایب دهه اول محرم،عاشورا،تاسوعا و حوادث پس از اون تو یک روز تجلی پیدا میکنه

پدر و مادرم به قربان تو حسین،که تنها امامی هستی که اربعین داری،تنها امامی هستی که در میدان نبرد به شهادت رسیدی

ارباب!دلم برات تنگ شده...دوستت دارم ارباب با وفا...تو رهام نکردی....به راستی که بهترین راه برای نجات انسان کشتی هدایت اباعبدالله الحسینه که جان عالمی به قربان اسمش.

پانوشت)چه بارون قشنگی می آد...

پانوشت)شب اربعین و چهلم حضرت

باران که میبارد 

بی قرارتر میشوم

صدای پای توست،

از آن سوی ابرها،

یا انگشت نوازش دلتنگی از آن سوی پنجره،

بر روی شیشه های بخار  گرفته دل؟

پانوشت)غم انگیزترین حالت تهران

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۸ آذر ۹۴ ، ۰۰:۰۶

دوباره شروع شد....

این همه زحمت کشیدیم خداییش...ینی همه اش بیخود؟؟؟

خدایا کمکم کن...مثل همیشه

حتی اگر لایق بدرقه نباشند.. بدون کنار زدن پنجره..بدون سربرگرداندن به عقب.. بعضی ها را بدرقه کنید و بگذارید به قلب هایی بروند در اندازه ی خودشان... حتی اگر مطمئن باشید روزی با چشمانی وحشت زده و بی پناه بر خواهند گشت... زخم های خاطراتشان را ببندید...بودن های ناروایشان را بشویید.. غرور و دروغ و قضاوتشان را در چمدانشان بگذارید و بگذارید به هر کجا که باید بروند،بروند... بگذارید در گذشته به جایی که به آن تعلق دارند آرام بگیرند... برایشان گریه کنید...سوگواری کنید..وبدانید این از دست دادنی ضروری ست برای به دست آوردنی گران بها...

خداوند

تو تکراری ترین حضور زندگی منی و من عجیب به آغوش تو...از آن سوی فاصله ها خو گرفته ام...

خدایا بیا پشت آن پنجره که وا میشود رو به سوی دلم.بیا پرده ها را کناری بزن که نورت بتابد به روی دلم!

خدایا کمک کن که پروانه ی شعر من جان بگیرد

کمی هم به فکر دلم باش مبادا بمیرد

خدایا دلم را که هر شب نفس میکشد در هوایت

اگر چه شکسته شبی میفرستم برایت

مخاطب خاصت که خدا باشه،به درک که یکی از این زمینی ها نداریم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۷ آبان ۹۴ ، ۰۳:۳۴
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۷ آبان ۹۴ ، ۰۳:۳۰
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۷ آبان ۹۴ ، ۰۳:۲۸