چه غریب ماندی ای دل!نه غمی،نه غمگساری.....
نمیدونم والا،از خودم خسته شدم...دارم کم می آرم دیگه...
کاش میشد لااقل گریه میکردم...مثل قبلنا...
باز مثل همیشه!همون رفیق همیشگی و فکرای جورواجور
- ۰ نظر
- ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۰۷
چه غریب ماندی ای دل!نه غمی،نه غمگساری.....
نمیدونم والا،از خودم خسته شدم...دارم کم می آرم دیگه...
کاش میشد لااقل گریه میکردم...مثل قبلنا...
باز مثل همیشه!همون رفیق همیشگی و فکرای جورواجور
چرا ای دل غمی دیرینه داری؟
مگر داغی درون سینه داری؟
الهی
دردهایی هست که نمی توان گفت
و گفتنی هایی هست که هیچ قلبی محرم آن نیست
الهی
اشک هایی هست که با هیچ دوستی نمی توان ریخت
و زخم هایی هست که هیچ مرحمی آنرا التیام نمی بخشد
و تنهایی هایی هست که هیچ جمعی آنرا پر نمی کند
الهی
پرسش هایی هست که جز تو کسی قادر به پاسخ دادنش نیست
دردهایی هست که جز تو کسی آنرا نمی گشاید
قصد هایی هست که جز به توفیق تو میسر نمی شود
الهی
تلاش هایی هست که جز به مدد تو ثمر نمی بخشد
تغییراتی هست که جز به تقدیر تو ممکن نیست
و دعاهایی هست که جز به آمین تو اجابت نمی شود
الهی
قدم های گمشده ای دارم که تنها هدایتگرش تویی
و به آزمون هایی دچارم که اگر دستم نگیری و مرا به آنها محک بزنی، شرمنده خواهم شد.
الهی
با این همه باکی نیست
زیرا من همچو تویی دارم
تویی که همانندی نداری
رحمتت را هیچ مرزی نیست
ای تو خالق دعا و مالک" آمین"...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﺮﻧﮓ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺷﺪ ﻃﻌﻢ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ
ﻃﻌﻤﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻨﺪﮔﯽ
ﻃﻌﻤﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ
ﺁﻧﻮﻗﺖ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺑﯽ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺑﺪﻫﻢ ﺍﺟﺮ ﯾﮏ
ﺳﺎﻝ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ.
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﻦ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺗﺒﺴﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻧﻈﻢ ﺑﺨﺸﻢ ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺶ
ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﯿﺒﺎﺭﺩ
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﯽ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻣﻄﯿﻊ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪﻡ.
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮﯼ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ...
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ...
ﻣﻦ ﭼﻘﺪﺭ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﯿﺸﻮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ
ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﺩ
ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺁﻗﺎ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ
ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﺩ.
مگیر از من که بد کردم
بیابان بود و تابستان و اب سرد و استسقا