چشمم از خاطرهی ریگ پر است ابر من باش و دلم را بتکان
- ۰ نظر
- ۱۳ آذر ۹۳ ، ۰۰:۱۸
عصر یک جمعه پاییزی دلگیر...ساعت سه عصر...تنها در خانه!
و منی که با کاپشن نشستم جلوی لپ تاپ و دارم آهنگ گوش میدم:
ای از عشق پاک من همیشه مست
من تو را آسان نیاوردم به دست
بارها این کودک احساس من
زیر باران های اشک من نشست
من تو را آسان نیاوردم به دست
در دل آتش نشستن کار آسانی نبود.
راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود.
با غروری همقد و بالای بام آسمان
بارها در خود شکستن کار آسانی نبود...
پ.ن)امروز خبر فوت مرتضی پاشایی عزیز همه مون رو تحت تاثیر قرار داد.روحش شاد.
پ.ن۲)ریدم!مثل همیشه...
پ.ن۳)ی جوریم!هم انرژی مثبت دارم هم منفی.
و به هر کس میرسی لبخند بزن
تو نمیدانی به آدمها چه میگذرد،
شاید لبخندت برایشان مانند گنجی ارزشمند باشد
با کافه های بی تو در گیرم
گفتم جهانِ بی تو ینی مرگ
ده ساله رفتی و نمیمرم
ده سال بعد از حال این روزام
من چهل سالم میشه و تنهام
با حوصله قرمز سفید آبی
رنگین کمون میسازم از قرصام
وقتی دیگران در حال صحبت کردن هستند کار کن وقتی دیگران در حال ارزو کردن هستند شروع کن وقتی دیگران در حال تردید هستند خود را اماده کن وقتی دیگران در خیال پردازی هستند مطالعه کن موفقعیت در پیش رفتن است نه به نقطه پایان رسیدن
الهی
بشنو دعایم را آن هنگام که به درگه کبریائی اَت دعا
می کنم و فریادم را وقتیکه تو را می خوانم و رو به سویم کن آنگاه که مناجاتت می
کنم.
خداوندا
من به درگاهت گریخته ام و در برابرت ایستاده ام و از
بیچارگی هایم به درگاه تو زاری می کنم و بر آن ثواب هایی که در گنجینه ات برایم
اندوخته ای امیدوارم...
کریما
اگر خواری ام را خواسته بودی راهنمائی ام نمی
کردی و اگر رسوائی ام را می خواستی سلامتی ام نمی بخشیدی...
کریما
پروردگارا، من بنده ای هستم که می خواهم از آلودگیِ بی
حیائیِ خویش که مرا با تو روبرو ساخت در برابرت خویش را تطهیر نمایم، و از
تو بخشش می خواهم که بخشش نمایشی است از کرم تو.
عصر جمعه چقدر دلگیره.... ساعت پنج و نیم عصر ی روز پاییزی.
شش محرم.
حوصله درس هم اصلا ندارم.
فقط ی چیز میچسبه.....!