لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
از پشت پنجره ی اتاق
از پشت پرده خاطرات غمزده
یاد تو
چه دلنشین و خنک
این جان خسته را نوازش می دهد
باد می آید و انگار تویی می گذری

پیام های کوتاه

تو نخواه که در روز اول تصمیمت دلی را داشته باشی که زنده دل ها پس از سال های سال آباد کرده اند و قلب سلیمی را داشته باشی که رسول ها با یک عمر ریاضت و رنج ساخته اند و به نزد خدا آورده اند. و به اطمینانی برسی که ابراهیم پس از سالها پیامبری نرسیده بود...

ترجیح میدهی چه کسی باشم؟

+کز کردم گوشه تاریک اتاقم. مامان و بابا و برادر خوابیدند. با دغدغه ها و نگرانی هاشون. مامان و بابام احساس شرمندگی میکنند. من احساس ناکافی بودن بهشون دادم و حالم از خودم به هم میخوره. داداشمم حس نا امیدی و ناکافی بودن میکنه. من دارم تقلی میکنم برای آینده ام. میترسم امیدم رو از دست بدم.

به هر قیمتی دست من رو بگیر

.

دارم به این فکر میکنم چقدر همه چیز سریع داره پیش میره. چقدر همه چیز سریع پیش میره. انگار زدم روی دور تند. همه چیز این جهان رو موقت میبینم. یاد نامه حسین علیه السلام افتادم که فرمود کان الدنیا لم تکن و کان الاخره لم تزل.  این حرف به نظرم تا آخرین روز دنیا طنین اندازه و به گوش میرسه. هر ذره سنگی، هر دانه شنی، پیر شدن هر آدمی، به دنیا اومدن هر آدمی، مرگ هر آدمی، گریه کردن هر آدمی، داره میگه کان الدنیا لم تکن و کان الاخره لم تزل.

.

.

خدایا من انگار برای روبرو شدن با تغییرات سخت آماده نیستم. تو رو خدا. کمکم کن. هوامو داشته باش.

یا علی

کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن؟

پس بدون مرگ رو جای درستی نزاشتی.

حالا یا عمر خودت یا عمر عزیزانت رو.

اینطوریاست

به عشق محرمت،

چله گرفته‌ام که گنه کم کنم حسین❤️.

.

خدایا آبروداری کن

...بدیهی است این خوشی ها و لذت ها همچون ذرات طلا که به مقدار ناچیزی در شن یافت میشود، نامرئی و کوچک بودند، با این همه حقیقت داشتند و هرگاه در ساعات غم و اندوه دالی جز شن چیزی نمی‌دید، در عوض در لحظات دیگر ذرات تابناک طلا را تشخیص می‌داد...

آنا کارنینا

سه روزه با دوستان اومدیم مسافرت. خیلی خوش گذشت. اما ی چیزی ته قلبم ارامشم رو گرفته...

الان تو راه برگشتیم و دلم شدید برای پیانوم تنگ شده. رسیدم به قطعه گل کلدون و هنوز شروعش نکردم. 

به هیچ کدوم از دوستای نزدیکم مگفتم پیانو دارم.

به نام خدا

تقریبا ده سالی شد که اینجام.

داشتم به این فکر میکردم که بعد از مرگم کسی هست اینجا رو بخونه؟ همه مطالبش رو؟ اینطوری میتونه کامل بفهمه از چه مسیری اومدم و چه مسیری رو طی کردم.

خدایا شکرت. به قول ی بنده خدایی خدایا شرکت. خدای عزیز دلم شکرت.

سالی که گذشت، گذشت. دیگه مهم نیست.

مهم نیست که شروع کردم به یادگیری پیانو و ی زبان جدید در اون و از لحاظ کاری هم چند تا مهارت دیگه یاد گرفتم و چند تا کتاب خوندم.

حقیقتش راضی بودم. چون رو به جلو حرکت کردم و با داغی در دل ازش عبور کردم.

اما نکته اینه که هر سال دارم به موازات چشیدن ناکامی، به خشمم اضافه میشه و خشمگین تر میشم. مخصوصا نسبت به کسی که فکر میکنم عامل ناکامی منه.

نمیدونم.

حمید عزیزم...حمید عزیزم...حمید عزیزم... داستان تو هم تموم میشه و می گذری و میری و تموم میشی. برای کی مهمه؟ یاد روزای سختی می افتم که دیگه مادرم نیست دلداریم بده و قربون صدقه ام بره و برام نگران شه و من تک و تنها و بی پشتوانه باید باهاش روبه رو شم و اون جا خلا حضور مادرم رو عجیب حس خواهم کرد.

این سالی که گذشت مادرم خیلی ضعیف شد و مثل بقیه، رو به افول قدم برداشت. سرنوشت لعنتی و محتوم همه مون. برادرمم همینطور

از لحاظ عواطف مذهبی خیلی رشد نداشتم متاسفانه. نمازام رو نتونستم درست کنم. اما میدونی، حس میکنم منطقی تر دارم دین داری میکنم و از اون دز احساسات کم شده و به عقلانیت اضافه شده. خوبه واقعا. به نظرم بد نیست.

همچنان دعای ماه رجب رو به عنوان تعقیبات نمازام میخونم و بعضی وقت ها هم اوایل دعای کمیل رو میخونم برای خودم. مثل امشبی که بارون می آد دم سال تحویل و مثل الانی که دارم پیانوی محسن اونیکزی رو گوش می دادم و زوزه باد در فضای اتاق میپیچه.

راستی امسال هم عجیب به فکر مهاجرت افتادم و عجیب از مملکت دل سرد شدم.

تا چه خواهد شد در این سودا سر انجامم هنوز...

خدای عزیز دلم

خدای عزیز دلم

دلم سنگ شده.متاسفانه به بار گناهانمم افزوده شده و مشخصا ازت دور شدم. لطفا گذر سال های عمرم رو به مثابه دور شدن از خودت قرار نده.

نشد ازدواج کنم. فدای سرت.

موهام بیشتر سفید شد.

اونم فدای سرت.

می ترسم از ازدواج و افقی براش نمیبینم.

اونم فدای سرت.

واقعا فدای سرت؟

شانه بر موهای تو... آخ که چقدر این قطعه از محسن اونیکزی قشنگه. فدای سرت حمید عزیزم. از این میترسم این حجم از عواطف و پتانسیل محبت کردن و نثار عشقم نصیب خاک گور بشه.

فدای سرت.

تنهایی؟

از وقتی یادم می آد تنها بودم.

فدای سرت.

تو ی جهانی حمید. تو ی جهانی حمید. تو ی جهانی و تنها هم باید محشور شی.

دلم میخواد برم مدیتیشن کنم و سکوت کنم. به سکوت خیلی علاقه مند دارم میشم.

سکوت...سکوت...سکوت...سکوت...

از سکوت و گریه سرشارم علی.

راستی تصمیم گرفتم اگه ازدواج کردم و اگه پدر شدم و اگه پسر بود، اسمش رو بزارم مرتضی علی. بعد صداش کنم مرتضی علی و عشق کنم و بعدا بگن خدا بیامرز پدرش به عشق علی اسمش رو گذاشت مرتضی علی.

سکوت...سکوت...سکوت...سکوت...

+ببین اینم بگم بهت. اولا سالی که بهت گذشت برای هیچ کس مهم نیست که ورداشتی اینقدر نوشتی. دوما در سال جدید برنامه ات چیه؟ سر جدت نمازتو اول وقت کن. اصن ول کن همه رو. نماز اول وقتت رو درست کن. همین.

هیچگاه از بین نخواهند رفت. آن ها زنده زنده دفن میشوند و روزی زشت تر از روز اول ظاهر خواهند شد.

زیگموند فروید

که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس

+عنقا چگونه گنجد در کنج آشیانه؟؟

+که عنقا را بلند است آشیانه، که عنقا را بلند است آشیانه،

 داره ازت یه اتفاق قشنگو که آینده در انتظارت هست پنهان میکنه