به نام خدا
تقریبا ده سالی شد که اینجام.
داشتم به این فکر میکردم که بعد از مرگم کسی هست اینجا رو بخونه؟ همه مطالبش رو؟ اینطوری میتونه کامل بفهمه از چه مسیری اومدم و چه مسیری رو طی کردم.
خدایا شکرت. به قول ی بنده خدایی خدایا شرکت. خدای عزیز دلم شکرت.
سالی که گذشت، گذشت. دیگه مهم نیست.
مهم نیست که شروع کردم به یادگیری پیانو و ی زبان جدید در اون و از لحاظ کاری هم چند تا مهارت دیگه یاد گرفتم و چند تا کتاب خوندم.
حقیقتش راضی بودم. چون رو به جلو حرکت کردم و با داغی در دل ازش عبور کردم.
اما نکته اینه که هر سال دارم به موازات چشیدن ناکامی، به خشمم اضافه میشه و خشمگین تر میشم. مخصوصا نسبت به کسی که فکر میکنم عامل ناکامی منه.
نمیدونم.
حمید عزیزم...حمید عزیزم...حمید عزیزم... داستان تو هم تموم میشه و می گذری و میری و تموم میشی. برای کی مهمه؟ یاد روزای سختی می افتم که دیگه مادرم نیست دلداریم بده و قربون صدقه ام بره و برام نگران شه و من تک و تنها و بی پشتوانه باید باهاش روبه رو شم و اون جا خلا حضور مادرم رو عجیب حس خواهم کرد.
این سالی که گذشت مادرم خیلی ضعیف شد و مثل بقیه، رو به افول قدم برداشت. سرنوشت لعنتی و محتوم همه مون. برادرمم همینطور
از لحاظ عواطف مذهبی خیلی رشد نداشتم متاسفانه. نمازام رو نتونستم درست کنم. اما میدونی، حس میکنم منطقی تر دارم دین داری میکنم و از اون دز احساسات کم شده و به عقلانیت اضافه شده. خوبه واقعا. به نظرم بد نیست.
همچنان دعای ماه رجب رو به عنوان تعقیبات نمازام میخونم و بعضی وقت ها هم اوایل دعای کمیل رو میخونم برای خودم. مثل امشبی که بارون می آد دم سال تحویل و مثل الانی که دارم پیانوی محسن اونیکزی رو گوش می دادم و زوزه باد در فضای اتاق میپیچه.
راستی امسال هم عجیب به فکر مهاجرت افتادم و عجیب از مملکت دل سرد شدم.
تا چه خواهد شد در این سودا سر انجامم هنوز...
خدای عزیز دلم
خدای عزیز دلم
دلم سنگ شده.متاسفانه به بار گناهانمم افزوده شده و مشخصا ازت دور شدم. لطفا گذر سال های عمرم رو به مثابه دور شدن از خودت قرار نده.
نشد ازدواج کنم. فدای سرت.
موهام بیشتر سفید شد.
اونم فدای سرت.
می ترسم از ازدواج و افقی براش نمیبینم.
اونم فدای سرت.
واقعا فدای سرت؟
شانه بر موهای تو... آخ که چقدر این قطعه از محسن اونیکزی قشنگه. فدای سرت حمید عزیزم. از این میترسم این حجم از عواطف و پتانسیل محبت کردن و نثار عشقم نصیب خاک گور بشه.
فدای سرت.
تنهایی؟
از وقتی یادم می آد تنها بودم.
فدای سرت.
تو ی جهانی حمید. تو ی جهانی حمید. تو ی جهانی و تنها هم باید محشور شی.
دلم میخواد برم مدیتیشن کنم و سکوت کنم. به سکوت خیلی علاقه مند دارم میشم.
سکوت...سکوت...سکوت...سکوت...
از سکوت و گریه سرشارم علی.
راستی تصمیم گرفتم اگه ازدواج کردم و اگه پدر شدم و اگه پسر بود، اسمش رو بزارم مرتضی علی. بعد صداش کنم مرتضی علی و عشق کنم و بعدا بگن خدا بیامرز پدرش به عشق علی اسمش رو گذاشت مرتضی علی.
سکوت...سکوت...سکوت...سکوت...
+ببین اینم بگم بهت. اولا سالی که بهت گذشت برای هیچ کس مهم نیست که ورداشتی اینقدر نوشتی. دوما در سال جدید برنامه ات چیه؟ سر جدت نمازتو اول وقت کن. اصن ول کن همه رو. نماز اول وقتت رو درست کن. همین.