دوباره اینجام
در تنهایی خودم به خودم پرداختم. به خودم توجه میکنم. خودم رو نگاه میکنم. پنجره ای به درونم باز میکنم و سری به گوشه و کنار وجود نورانی ام میزنم. این همه نور را از کجا آورده ام؟این همه شوق پریدن و شوق قد کشیدن را چطور؟ دلم میخواهد اینقدر بزرگ شوم که همه چیز دم نظرم کوچک و حقیر به نظر برسد. همه هستی در نظرم تهی شود و تنها با لبخندی از همه آن بگذرم. برگی از تاریخ را بسازم و گرمایی به زندگی چند نفر ببخشم.
ای پروردگار من
از کودکی مرا بزرگ کرده ای
به بدنم روزی حلال داده ای.
وجود مرا گرما بخش سرمای زندگی بندگانت کن. مرا کفاف کن ای کریم. مرا در بر بگیر. مرا در بر بگیر. مرا در بر بگیر. مرا در بر بگیر.
یا کریم و یا رب
یا کریم و یا رب
+ حرف های ناگفته زیاده. ولی چه فایده گل من...
+ دارم با کی حرف میزنم؟ نمیدونم...نمیدونم... شاید با ی رهگذر که خیلی تصادفی پاش به اینجا باز شده.. سلام غریبه. امیدوارم حال دلت خوب خوب باشه و بدونی که این به معنی دور زدن حال های بد نیست. قرار نیست هر روز خدا حالت خوب باشه. بزار حال و احساس منفی به سراغت بیاد. براش ی لیوان دم نوش بار بزار و بشین به حرف هاش گوش بده. بزار اونم خالی شه غریبه عزیز:)
- ۰۱/۱۰/۱۸