ناراحت هستیم،اما نگران نه...به بهانه رفتن حاج قاسم
راز قربت را،یاران، در قربان گاه بر سرهای بریده فاش میکنند و میان ما و حسین همین خون فاصله است.میان حسین و یار نیز همان خون فاصله بود و جز خون....بگذار بگویم که طلسم شیطان، ترس از مرگ است و این طلسم نیز جز در میدان جنگ نمیشکند. مردان حق را خوفی از غیر خدا نیست و این سخن را اگر در میدان کربلایی جنگ نیازمایند، چیست جز لعقی بر زبان؟...اما ای دهر،اگر رسم بر این است که صبر را جز در برابر رنج نمیبشخند و رضای او نیز در صبر است، پس این سر ما و تیغ جفای تو...شمر بن ذی الجوشن را بیاور و بر سینه ما بنشان تا سرمان را از قفا ببرد و زینب را نیز بدین تماشاگه راز بکشان.
میگویی مگر سر امام عشق را بر نیزه ندیده ای و مگر بوی خون را نمیشنوی؟کار از کار گذشته است. قرن هاست که کار از کار گذشته است...اما ای دل نیک بنگر که زبان رمز،چه رازی را با تو در میان می گذارد.کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا.یعنی اگرچه قبله در کعبه است،اما فاینما تولوا فثم وجه الله.یعنی هر جا که پیکر تو بر زمین افتاد، آنجا کربلاست.نه به اعتبار لفظ،که در حقیقت.و هر گاه که عَلم قیام تو بلند شود،عاشوراست...لیرغب المومن فی لقا ربه...
- ۹۸/۱۰/۱۳