باز شب آمد
سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۷ ق.ظ
بدن ها خسته شد....
باز هم شب شد و کلی فکر و غصه اومد جونم.
از حرف هایی که درونم بی صدا خفه میشن تا دغدغه.....
از حرف هایی که گفتم،از حرف هایی که نگفتم...از کارهای عقب افتاده....
باز هم شروع شد!!!چه آدم های بی انصاف و نامردی پیدا میشن.
خدایا فقط میتونم برای مادرم آرزوی خوشبختی کنم.
برای برادرم آرزوی خوشبختی کنم.
برای پدرم آرزوی خوشبختی کنم.
خودمم به درک.عاقبت به شر هم شدیم شدیم.خدایا فقط دمت گرم حواست به داداشم باشه.خواست به مادرم باشه.حواست به پدرم باشه.
دست تو میسپارمشون.
چقدر این اهنگ معین رو دوست دارم
برای روز میلاد تن من
نمیخوام پیرهن شادی بپوشی
به رسم عادت دیرینه حتی
برایم جام سرمستی بنوشی.
- ۹۳/۰۹/۱۸