یک لیوان آب سرد - تفسیر ذوقی حافظ
ی شعر وهم انگیز و اسرار آلود که غربت و نداری و مظلومیتِ حافظ تو تک تک بیت هاش موج می زنه.با خوندنش احساس سرما میکنم.انگار بادهای سردی بهم برخورد میکنه.نیاز پیدا میکنم به ی جای گرم پناه ببرم و خودمو مشغول چیزی کنم که سرماشو فراموش کنم.
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
(تا صبح بیدار بودم.نمی دونی چطوری صبح کردم)
نقشی به یاد خط تو بر آب می زدم...(به نظرم بعد از سرودن این بیت تا مدت ها و ماه ها بعد از اون،با این بیت گریه ها کرده...اوج استیصال و نا امیدی از وصال به معشوق.زهی خیال باطل..نقشی بر آب می زدم!چی فکر می کردیم چی شد.وزش باد سرد رو احساس کردین؟؟سرماش تا مغز استخوانتون فرو نرفت؟)
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته(لباس مشکی)
جامی به یاد گوشه محراب می زدم...(تا صبح سیگار بود که به یادت دود می کردم هوا)
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب می زدم...(بغض داشت خفم می کرد.آهسته آهسته با خودم با همون بغضِ لعنتی زیر لب می گفتم "تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد...عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم...تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد....تکیه بر .....{هجوم اشک و قطع شدن صدا}".ادامه حرفمو سپردم به سازم و اونو با بیات اصفهان به مضرابی گفتم .)
روی نگار در نظرم جلوه می نمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم...(آهی سر دادم و به آسمون که خیره شدم انگار کردم عکست روی ماه افتاده)
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ(در همون حال که بهت خیره شده بودم،داشتم بداهه نوازی می کردم )
فالی به چشم و گوش در این باب می زدم...(صدای ساز قطع میشه،سرم رو می ندازم پایین، و تو همون کنج خلوتم ساعت ها گریستم)
- ۹۷/۰۱/۰۶