لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
از پشت پنجره ی اتاق
از پشت پرده خاطرات غمزده
یاد تو
چه دلنشین و خنک
این جان خسته را نوازش می دهد
باد می آید و انگار تویی می گذری

پیام های کوتاه

۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

وگرنه امکان نداشت داغش اینقدر تازه باشه ک انگار همین امروز ظهر بود.اینقدر گرم و داغ محاله مال 1400 سال پیش باشه.مگه میشه یکی 1400 سال پیش شهید بشه و این همه آدم هر ساله عزادار بشن و مثل داغ دیده ها گل بزنن به خودشون و گریه کنند،ضجه بزنند،روضه بخونند، ذکر مصیبت کنند، سینه زنی کنند،شمع روشن کنند.
نه نه،خیلی نزدیک و داغه، داغ حسین بن علی.امکان نداره 1400 سال پیش باشه.

اگه راست میگین مال 1400 سال پیشه، چرا هر وقت بهش فکر میکنین اینقدر می سوزی؟؟اینقدر متاثر میشی؟؟حسین مال هر روزه، به نظرم هر روز عاشوراعه،نمیشه یکی 1400 سال پیش شهید بشه و اینقدر تازه باشه داغش. ینی میگی باور کنم اشک ریختنت بالا سر  اکبرت 1400 سال ازش می گذره؟؟باور کنم 14 قرن از زمین خوردنت بالا جنازه علی اکبر می گذره؟؟هرگز...هرگز! این اتفاق همین امروز بود،دیروز بود،پریروز بود،فردا است،پس فرداست



که صبح است این!!
سر نیزه خورشید خون رنگی است
به هر سوی صحرا تنی بی سر
به هر سوی صحرا دلِ تنگی است
طلوع حماسه ز دشت غم
شروع قیام تو هست امشب
تو و کربلایی که خواهی ساخت
به شام بلا، خواهرم زینب
زینب، زینب، خدا پشت و پناهت
زینب ، زینب فدای سوز و آهت

بهترین استاد راه و پند دهنده، ندای درون هر انسانه. ینی فقط کافیه به ندای درونت گوش بدی و توجه کنی.همین!به این صورت که مثلا ظهر نشسته بودم غرق God of War یهو اذان دادند!

خوب اونجا باید توجه بکنی که اون اذان رو برای کراتوس بی صاحاب نگفتند. و جالبیش اینه برای دیوار هم نگفتند. اون جا ندای درونم رو شنیدم که میگفت همین الان بلند شو برا نماز! بزار حالتو نماز بگیره،برنامه ات رو خراب کنه، اعصابتو خورد کنه،مهم نیست!باید بلند شی همین الان!این آوای ندای درونی بهترین معلمه هر انسانه.

از نعمت سلامتی هزاران مرتبه بهتر داشتن موهبت "مهلت" هه.بیایید قدرشو بدونیم.وخیم ترین بیمار هم مهلت داره.اون که تو کماست هم مهلت داره باز که تو ناخودآگاهش لا اقل ی "یا سریع الرضا"  و  ی "استغفرالله" بگه.یا ی "یا علی" و "السلام علیک یا اباعبدالله" بگه و بعد تموم کنه.

مهلت،مهلت،مهلت....چقدر مهلت داریم؟؟؟چقدر امون میدن بهمون؟؟؟ی وقتی میرسه که اندازه ی "یا حسین" گفتن هم بهمون امون نمیدن.دیگه نمیزارن نفس بکشی و قلبت بزنه.

این قضیه امان و مهلت اینقدر مهمه که حضرت علی نصف شب تو نخلستان های کوفه فریاد می زد و "اسئلک الامااااان....".خدایا بهم امون بده.بهم مهلت بده.نزار مهلتم بیهوده به پایان برسه

و نعم الوکیل و نعم المولا، و نعم النصیر.
ما وکیل نداریم، ولی خدا که هست،حق ما رو هیچ کس نمی تونه بخوره.
سزاست، که چرا دل به جگر گوشه مردم دادم؟؟

یکی از صحنه های تلخی که تو ذهنم گاه گداری پلی میشه و یادمم نمیره،اون لحظه ای بود که تو راهنمایی-دبیرستان داشتم فوتبال بازی می کردم تو حیاط با بچه ها و من دفاع بودم.دفاعم خوب بود و کسی نمی تونست به سادگی از من رد بشه.یادمه یکی از مهاجم های حریف بهم نزدیک شد و قصد داشت دریبلم کنه.شنیدم که ملتمسانه میگفت تو رو خدا بزار ازت رد شم.اون موقع نفهمیدم.ولی الان می فهمم ک چه اشکالی داشت اگه می زاشتم ازم رد میشد و میرفت اصن گل می زد؟؟مسلما نه اون دفاع رو کسی یادشه،نه اون موقعیت رو.هزاران برابر حساس تر از اون موقعیت هم کسی یادش نیست.چرا اجازه ندادم دریبلش کنه؟؟؟به راحتی می تونستم دل ی بنده خدایی رو شاد کنم و تو جمع بزرگش کنم.میرفت حال می کرد.ولی نکردم این کارو.همین کارهای کوچیک آدمو سر افراز می تونه بکنه و عاقبت به خیر.همین بهانه های کوچیک،اصن نه،ی نصف شب آشغال گذاشتن دم درب می تونه زیر و روت کنه.اگر زیرک و عاقل باشی.در دل دوست ب هر حیله رهی باید کرد

خدایا پروردگار،اون موقع بچه بودم حالیم نبود.لطفا اگه موقعیت مجدد برام پیش اومد،هوامو داشته باش سوتی ندم.مرسی.

یا سریع الرضا

  • :. فطرســ .:

من اگه دختر بودم قطعا موهام مشکی بود و قطعا میزاشتم تا کمرم بیاد.هر روز صبح وقتی پخش تو رختخواب بودم موهام همه عرض رختخواب رو اشغال میکرد و موقع بلند شدن از خواب کلی به هم ریخته و ژولیده میشد.شکل خوابیدنمم خیلی ضایع بود.رو شیکم میخوابیدم و با پاهام ی عدد پنج یا هشت درست می کردم.احتمالا وقتی از خواب پا میشدم تا دو ساعت با هیچ کس حرف نمی زدم و فقط با تکون دادن سرم جواب می دادم.

اگه دختر بودم اسمم بهار بود (الان ی عده میگن اسم کِراشش بهاره😒😒).

ی عینک گردالی می زدم صورتم و حسااابی جنب و جوش می کردم،کتاب میخوندم،فیلم می دیدم،کلاس شنا و کلاس موسیقی و کلاس زبان می رفتم،دو سه تا دوست صمیمی که داشتم باهاشون کلی طبیعت گردی می کردم.بیرون هم نمیدونم،شاید چادری نبودم و به جاش ی تیپ اسپرت ولی سنگین می زدم.از اونا که به پسرا محل سگ هم نمیده و اصن آدم حسابشون نمی کنه.

اگه دختر بودم روزی کلی ساعت  می شستم جلو آینه و موهامو شونه می کردم و آخرِ شبا کلییی لوسیون می زدم بهشون.

احتمال خیلی زیاد هم هیچ وقت ازدواج نمی کردم،چون از پسرا بدم می آد و واقعا با مردای ایرانی بلانسبت نمیشه رفت زیر ی سقف.اولیه های برخورد با خانم ها رو بلند نیستند.

بیشتر مواقع به اینکه "مهلت داریم" چقدر فکر میکنم و چقدر غبطه میخورم.واقعا چه نعمت بزرگیه مهلت داشتن.فکر کن،سالمی و می تونی رضای خدا رو جلب کنی و برای گناهات طلب مغفرت کنی.فکر کن،هنوز مهلت داری با خانواده ات مهربونی کنی،هنوز مهلت داری دلی به دست بیاری،هنوز مهلت داری ترک معصیت کنی،هنوز مهلت داری....خدایا کمک کن قدر مهلت هایی که بهمون میدی رو بدونیم.

فکر میکنم به جز قبرستان که مایه عبرته، دادسراهای کیفری هم شدیدا عبرت آموزه.ان شا الله پای هیچ کس باز نشه بهش.ولی تماشای گردن کشا و قداره کشایی که تا دیروز مهلت داشتند و امروز اسییر قدرتی بالاتر از خودشون شدند دیدنیه.

طرف لباس زندان تنش بود،پا بند و دست بند داشت و دستاش از استرس داشت میلرزید.تو چشماش نگرانی موج می زد و هاج و واج اطراف رو نگاه می کرد.استرس این که الان ب محکمه کشیده میشه و جزای عملشو می بینه.

لان همون متهم جلوی قاضی برگرده بگه راست میگفتی قاضی جان.اشتباه کردم،منو برگردون بزار آزاد شم تا کارمو جبران کنم،بهم مهلت بده.بازپرس بهش چی میگه؟؟؟میگه کَلا!!هرگز،خفه شو.به اندازه کافی بیرون آزادی نداشتی و مهلت نداشتی؟؟؟پس نگهبانا دست و پاشو زنجیر کنین و بندازینش تو سلولش تا وقت اعدامش برسه