لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

فارغ از استیل و کلمات کلیدی

لعنت به این سئو

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
از پشت پنجره ی اتاق
از پشت پرده خاطرات غمزده
یاد تو
چه دلنشین و خنک
این جان خسته را نوازش می دهد
باد می آید و انگار تویی می گذری

پیام های کوتاه

۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

انجام دادن چند تا مثلا ثواب، هیچ حق و منطقه امنی برای تو برای گناه کردن ایجاد نخواهد کرد!!!!!!ب والله ایجاد نخواهد کرد!!این رو فرو کن تو اون مغزت.

ب حرص ار شربتی خوردم نگیر از من، که بد کردم

بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقاء

دلیل نیار برای گناهات.نه بیابان بودن و نه استسقا ئ و نه آب سرد هیچ کدوم توجیه نمیشه.گردنت رو کج بادی بکنی و طلب مغفرت کنی تا اثرش هم از روحت بره.ای تو روحت

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۹ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۰۱

عزیزم....قربونت برم....یکم مهربون تر باش با بقیه.مخصوصا با نزدیکانت!تو اینطوری نبودی که.

خدایا چون قطره های شبنم من رو زلالا و لطیف قرار بده و چون باران بهاری بخشنده و امید بخش.

کمکم کن بتونم مهربون تر باشم.


مکیدونم چرا نسبت به همکارهای خانم اینقدر بد اخلاق شدم.در عین اینکه دلم به شدت براشون می سوزه و دوست دارم کمکشون کنم،ولی اصلا وجودم نمیکشه نگاشون کنم حتی.قبلا خیلی خوب بودم.ولی الان خیلی بد شدم در برابرشون.نمیدونم،خوبه یا بده این.فکر میکنم اگه ازدواج کنم که دیگه جواب سلامشون هم ندم:)))))))))))

همیشه حافظ وقتی تو خیابان های تهران راه می رفت و اوضاع بد حجاب و لباس های ناجور خانم ها رو میدید زیر لب با خودش میگفت :

گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند،بحمدلله و المنّه بتی لشگرشکن دارم و همینو زمزمه کنان میرفت خونه پیش همسرش :)

بعضی وقتها ی کاری که میکنم بعدش میگم ای کاش نیت قربت و رضای خدا کرده بودم، مثل قبل. نمی دونم، قبوله آیا؟؟؟ :-(
به ماه گرفته شده خیره کننده میشم، میرم پشت بوم، میشینم جلوش، خیره میشم بهش دوباره، نه قطره اشکی، نه سوز دلی، نه اه جگر سوزی، از اونا که عرش خدا میریزه به هم.... سوز دل رو باید زود تر می آوردی عزیزم.باید از جوون تریات شروع می کردی به جمع کردن سوز و آه و گداز.الان که دیگه نشستی جلو ماه انتظار داری لذت ببری ازش؟؟؟زرشک.بعضی پدیده ها یکبار تو زندگی ات اتفاق می افتند.مثل همین ماه گرفتی امشب که بعدیش هشتاد سال دیگه است و قطعا اون موقع زیر خروارها خاک دراز به دراز خوابیدی.
یا مثل روبرو شدن با حضرت ازراییل که اون موقع دیگه فایده نداره.از نظر روحی به آمادگی نرسیدی.
متاسفم برات.
ب ی چیزی فقط فکر میکردم موقع تماشاش،اون هم زود گذر بودن دنیاست و اینکه چققققدر ماه گرفتگی طی سالیان و هزاره ها اومده و رفته،انسان هایی احتمالا مثل تو نشستند روبروش و الان دیگه نیستند!و ترسناک تر اینکه تو هم میری و با نبودنت هیچ اتفاقی نمی افته!باز میبینی ماه و خورشید به همون روال دارن میرن و میآن.
ب قول شهریار : ای وای چه بی وفاست دنیا...
یاد تعبیرات حضرت علی می افتم از دنیا. "همون مسیری رو دارین میرین که گذشتگان تون رفتند"."نه به شما چیزی داده شده که به قبلی ها داده نشده،و نه شما چیزی رو میبینین که اونا نمی دیدند..."
پناه بر خدا
از دنیا به این بزرگی و این همه آدم،سه طبقه ساختمون و کل در و همسایه، فقط تنهایی و تنها گوشه مبل نشستن سهم مامانم شده، بمیرم برات الهی عزیزم :-(.خدایا تنهایی هاشو پر کن.اون تو نیست که تنهایی برازنده اش باشه.انسانه،یک انسان لطیف با عواطف مادرانه.
بعضی وقتها گرو کشی میکنیم برای خدا. میگیم عععععع فلان کار گناه داره و ناراحت میشی؟؟ باشه ایرادی نداره، انجام نمیدم، فقط به این شرط که فلان کارو برام بکنی!!!!!!!! همین قدر رذل و همین قدر مغرور و همین قدر حقیر و خار